القاب امام مهدی
القاب امام مهدی، از دانشنامه جامع مجازی ویکی مهدویت
یکی از اموری که می تواند معرفت و شناخت ما را نسب به حضرت مهدی(عج) افزایش دهد؛ «آشنایی با القاب» آن حضرت و معانی آن هاست. با توجه به عنایت معصومان(علیهم السلام) به استفاده از القاب خاص برای آن حضرت؛ چیستی و ماهیت برخی از اوصاف و ویژگی های آن حضرت روشن می شود. در روایات و ادعیه مربوط به حضرت مهدی(عج) ، القاب فراوانی برای آن حضرت آمده و علل فراوانی این القاب در کتاب های مربوط مورد اشاره قرار گرفته اند. البته برخی نیز در بیان القاب آن حضرت افراط کرده و به هرمناسبتی، کلمه ای را به عنوان لقب آن حضرت برشمرده اند.[1]
واژه شناسی لقب
«لقب»، در لغت عرب، به معناى صفتى از اوصاف انسان، به ستايش يا نكوهش او ناظر است كه بِدان شهرت يافته و با آن شناخته مىشود. به عبارت دیگر، لقب، نام دوم انسان است که در آن، معنای مدح یا ذم منظور می باشد.[2]
بنا بر اين، هر صفتى را نمىتوان لقب شمرد. گفتنى است كه گاه لقب از چنان شهرتى برخوردار مىشود كه براى معرّفى شخص، كاربردى بيش از نام اصلى او دارد. شيخ رضى در باره لقب نوشته است: «لقب از اسم، روشنتر و مشهورتر است؛ چون لقب، چيزى را تعريف و معيّن مىكند؛ آن طور كه اسم همين كار را مىكند؛ امّا لقب با يك صفت افزوده كه يا مىستايد و يا سرزنش مىكند. پس ذات يك چيز با لقب، از اسم مشهورتر مىشود».[3]
تعدادی از القاب مهم حضرت با استفاده از روایات
با استفاده از روايات و ادعيه مربوط به حضرت مهدى(عج) ، القاب فراوانى براى آن حضرت شمرده شده است. البته برخى نيز در بيان القاب آن حضرت زيادهروى كرده، به هر مناسبتى كلمهاى را به عنوان لقب آن حضرت برشمردهاند[4]. اما در این نوشتار در حد اختصار، به بعضى از القاب مشهور با استفاده از روایات اشاره میگردد:
مهدی
يكى از مشهورترين القاب قائم آل محمد(ص) ، مهدى است. «مهدى»، اسم مفعول و به معناى هدايت شده است. كلمه «مهدويّت» نيز برگرفته از همين ريشه است. اين واژه در بين اهل سنّت، از شهرت بيشترى برخوردار است؛ بهگونهاى كه آن حضرت بيشتر با اين واژه نزد آنها شناخته مىشود.
البته گاهى نيز در معناى فاعلى به معناى «هدايتكننده» به كار رفته است. محمد بن عجلان از امام صادق(ع) نقل كرده است: «... و قائم(عج) را از آن جهت مهدى گفتهاند كه مردم را به آيينى كه از دست دادهاند، هدايت مىكند ...».[5]
اما آنچه بيشتر در روايات آمده، همان معناى نخست است. امام باقر(ع) در اينباره فرمود:
«به درستى كه مهدى ناميده شد؛ به جهت اينكه به امر مخفى هدايت مىشود. او تورات و ساير كتابهاى الاهى را از غارى در انطاكيه بيرون خواهد آورد».[6]
گفتنى است لقب «مهدى»، بيشتر درباره آن حضرت بعد از ظهور و قيام و لقب «قائم»، قبل از ظهور و قيام استفاده شده است. امام صادق(ع) درباره برخى از وقايع پس از ظهور مىفرمايد: «... ثمّ يأمر مناديا فينادى: هذا المهدى ...»؛[7] «به منادى دستور داده خواهد شد؛ پس ندا در مىدهد كه اين است مهدى».
لقب مهدى، اگرچه اختصاص به آخرين امام ندارد و بقيه امامان (علیهم السلام) نيز مهدى هستند؛ ولى تنها از پيشواى دوازدهم، به عنوان «مهدى» ياد شده است.
اين لقب از همان آغاز شكلگيرى بحث «مهدويّت»، بر زبان معصومين (علیهم السلام) رايج بوده و در روايات فراوانى از پيامبر اكرم(ص) ، اين لقب بيان شده است.
بقية اللَّه
واژه «بقية»؛ يعنى، بازمانده و پاينده و آنچه از چيزى باقى گذاشته شود. عبارت «بقية اللّه» هم در قرآن مجيد و هم در روايات آمده است. در قرآن فقط يكبار در داستان حضرت شعيب(ع) ذكر شده است؛ يعنى، آنجا كه وى قوم خود را از كمفروشى نهى كرده، مىگويد:
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛[8] «آنچه را كه خداوند [در ازاى چشمپوشى از منافع نامشروع دنيوى] براى شما باقى مىگذارد، براى شما بهتر است».
در اين آيه هرچند مخاطب قوم شعيب هستند و منظور از «بقية اللّه»، سود و سرمايه حلال و يا پاداش الهى است؛ ولى هر موجود نافع- كه از طرف خداوند براى بشر باقى مانده و مايه خير و سعادت او گردد- «بقية اللّه» محسوب مىشود. ازاينرو تمام پيامبران و پيشوايان بزرگ «بقية اللّه» اند. تمام رهبران راستين كه پس از مبارزه با يك دشمن سرسخت براى يك قوم و ملت باقى مىمانند، از اين نظر «بقية اللّه» هستند
از آنجايى كه مهدى موعود(عج) آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابى، پس از قيام پيامبر اسلام(ص) است؛ يكى از روشنترين مصاديق «بقية اللّه» است. او از ديگران به اين لقب شايستهتر است؛ به خصوص كه تنها باقى مانده بعد از پيامبر(ص) و امامان (علیهم السلام) است.
از همین رو در روايات، امام مهدی(عج) به عنوان «بقية اللّه» توصيف شدهاند. صدوق در کتاب كمال الدين، به نقل از احمد بن اسحاق اشعرى آورده است: از امام عسكرى(ع) در باره جانشينش جويا شدم و پس از پاسخ امام، نشانهاى خواستم كه دلم با آن اطمينان يابد. امام پسرى نشانم داد که وی با زبان عربى با شيوايى تمام فرمود: «من بقيّة اللَّه [=ذخيره خدا] بر زمين اويم و انتقام گيرنده از دشمنانش. اى احمد بن اسحاق! چون اصل را ديدى، دنبال فرع و نشانه نباش».[9]
باز صدوق، به نقل از محمّد بن مسلم در باره سخن امام مهدى(عج) پس از ظهوراز امام باقر(ع) نقل کرده است: «اوّلين سخنش، اين آيه است: «بقيّة اللَّه برايتان بهتر است، اگر باايمان باشيد». مىگويد: من بقيّة اللَّه [=ذخيره خدا] بر زمين اويم، و جانشين او و حجّت بر شما. پس هيچ كس بر او سلام نمىدهد، جز آن كه مىگويد: سلام بر تو، اى ذخيره الاهى در زمينش!».[10]
باتوجه به لغت و كاربرد این واژه ، مىتوان گفت كه «بقية اللّه»؛ يعنى، هر شىء مفيد و نافعى كه از طرف خدا (به عنوان موهبت) براى آدمى ذخيره مىشود و مايه خير و سعادت و فلاح او مىگردد. چون حضرت مهدى(عج) آخرين پيشوا و بزرگترين رهبر انقلابى است، پس يكى از روشنترين مصاديق «بقية اللّه» مىباشد و از همه به اين لقب شايستهتر است. به ويژه كه او تنها باقى مانده از سلسله پيامبران و امامان است و خداوند به واسطه او به مؤمنان عزت مىدهد و دشمنان را خوار و ذليل مىكند
حجّت
«حجّت» از نظر لغت، به معناى برهان و دليل است كه با آن حريف را قانع يا دفع كنند و جمع آن حجج و حجاج است
پيامبران و اوصياى آنان از اين جهت «حجّت» ناميده شدهاند كه خداوند به وجود ايشان، بر بندگان خود احتجاج كند. آنان همچنين دليل بر وجود خدا هستند و گفتار و كردارشان دليل بر نياز مردم به قانون آسمانى است.
براساس روايات فراوانى، هرگز زمين خالى از حجّت نيست؛ چنانكه از امام رضا(ع) پرسيده شد: آيا زمين از حجّت خالى مىماند؟ حضرت فرمود: «لو بقيت بغير امام لساخت»؛[11] «اگر زمين به اندازه چشم برهم زدنى از حجّت خالى باشد، اهلش را فرو مىبرد».
از ديدگاه شيعه، حضرت مهدى(عج) به عنوان آخرين حجّت الهى است؛ ازاينرو به حجة بن الحسن العسكرى(ع) شهرت دارد. در این باره روایاتی چند وجود دارد
کلینی در الكافى، به نقل از داوود بن قاسم آورده است: ازامام هادى(ع) چنین شنیدم: «جانشين من، حسن است؛ امّا با جانشينِ او چگونهايد؟». گفتم: مگر چگونه است؛ خدا مرا فدايت كند! حضرت فرمود: «خودِ او را نمىبينيد و ياد كردن از او با اسم هم برايتان روا نيست.» گفتم: پس چگونه از او ياد كنيم؟ حضرت فرمود: «بگوييد: حجّت خاندان محمّد».[12]
اسحاق ابن یعقوب، در بیان توقیعی که به خط امام و از طریق محمد بن عثمان رسیده؛ آورده است: «اما در پیشامدهایی که روی می دهد، به راویان احادیث ما مراجعه کنید که آنان حجت های من بر شما هستند و من حجت خدا بر شما هستم».[13]
قائم
با مراجعه به روايات مربوط به حضرت مهدى(عج) ، مىتوان گفت: هيچ لقبى به اندازه «قائم»، براى آن حضرت استعمال نشده است. گويا از آنجايى كه قيام حضرت مهدى(عج) ، درخشانترين فصل زندگى ايشان است؛ اتصاف به اين صفت و لقب، همواره در كلام معصومان (علیهم السلام) مورد تصريح قرار گرفته است.
بنابراين مهمّترين علت اتصاف به اين لقب، آن است كه وى در برابر اوضاع سياسى و انحرافات دينى و اجتماعى، بزرگترين قيام تاريخ را رهبرى خواهد كرد.[14] البته مىتوان تمامى ائمه (علیهم السلام) را قائم دانست؛ اما ويژگىهاى قيام امام مهدى(عج) ، آن حضرت را از ديگر امامان ممتاز ساخته است.
درباره وجه ناميده شدن حضرت به «قائم»، مىتوان به روايات زير اشاره كرد: ابو حمزه ثمالى مىگويد: از امام باقر(ع) پرسيدم: اى فرزند رسول خدا! آيا همه شما قائم و به پا دارنده حق نيستيد؟ فرمود: بلى؛ عرض كردم: چرا حضرت مهدى(عج) را قائم ناميدهاند؟ فرمود:
هنگامى كه جدّ من حضرت سيد الشهدا حسين بن على(ع) شهيد شد، ملائكه به درگاه خداوند ضجه و ناله نموده، نزد او شكايت كردند ... پس خداى عز و جل امامان از فرزندان حسين(ع) را به آنان نشان داد و ملائكه از ديدن آنان خوشحال شدند. در آن هنگام ديدند كه يكى از ايشان در حال قيام است و نماز مىخواند. پس خداوند عزّ و جلّ فرمود: به وسيله اين قائم (ايستاده) از آنان (قاتلان حسين) انتقام خواهم گرفت».[15]
منتظَر
يكى از القاب حضرت مهدى(عج) ، «منتظر» است كه در روايات فراوانى به آن اشاره شده است. حضرت مهدى(عج) خود نيز همانند ديگر انسانها، منتظر است تا روزى فرا رسد و اراده خداوند متعال، به برپايى حاكميت جهانى عدل و قسط تعلق گيرد. اما تنها كسى است كه انتظار ظهورش كشيده مىشود؛ ازاينرو «منتظر» نيز ناميده شده است.
در روایتی به نقل از مفضّل بن عمر: بر سَرورم امام صادق(ع) وارد شدم و گفتم: اى سَرورم! كاش جانشينت را به ما مىشناساندى؟ به من فرمود: «اى مفضّل! امام پس از من، فرزندم موسى است، و جانشين مايه اميد و منتظَر [در انتظار او] محمد، فرزند حسن بن على بن محمّد بن على بن موسى است».[16]
باز در روایت دیگری به نقل از دعبل بن على خزاعى: امام رضا(ع) فرمود: «اى دعبل! امام پس از من، محمّد، فرزندم است و پس از محمّد، فرزندش على و پس از على، فرزندش حسن، و پس از حسن، فرزندش حجّت قائم است كه در غيبتش منتظر [در انتظار او] است و در روزگار ظهورش او را اطاعت مىكنند».[17]
منتقم
«منتقم»، به معناى انتقام گيرنده و يكى از القاب حضرت مهدى(عج) است. آن حضرت مىفرمايد: «انا بقية اللّه فى ارضه و المنتقم من اعدائه»؛[18] «من باقىمانده خدا در روى زمين و انتقام گيرنده از دشمنان او هستم».
در الغيبة طوسى، در حديث معراج آمده است: خداوند متعال فرمود: «به عزّت و جلالم سوگند كه او حجّت حتمى براى اوليايم و منتقم [=انتقام گيرنده] از دشمنانم است».[19]
همچنین در كامل الزيارات، به نقل از حلبى: امام صادق(ع) به من فرمود: «وقتى حسين(ع) شهيد شد، خاندان ما در مدينه شنيدند كه كسى مىگفت: امروز به اين امّت، بلا نازل شد! خوشى نمىبينيد تا قائمتان برپا خيزد و [درد] سينههايتان را شفا دهد و دشمنانتان را بكشد، و انتقام خون شهيدانتان را بگيرد».[20] در پارهاى از روايات نيز گفته شده است: «آن حضرت انتقام گيرنده خون تمامى امامان (علیهم السلام) و مظلومان است».[21]
مضطرّ
«مضطر» در لغت به معناى كسى است كه بيمارى، فقر و يا سختىهاى روزگار، او را ناگزير به تضرّع در درگاه خداوند كرده است.[22] در برخى روايات از اين لقب، به عنوان يكى از القاب حضرت مهدى(عج) ياد شده و در قرآن مجيد نيز مورد اشاره قرار گرفته است: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ؛[23] «اى كسى كه دعاى مضطر را اجابت مىكند و گرفتارى را برطرف مىسازد».
در تفسير القمّى، به نقل از صالح بن عقبة، در باره این سخن خداى متعال: «ای كسى كه چون مضطر [=گرفتار] او را بخواند، پاسخش مىدهد و مشكلش را حل مىكند و شما را خلفاى زمين قرار مىدهد»: امام صادق(ع) فرمود: «اين آيه در باره قائم خاندان محمّد(ص) فرود آمده است. به خدا سوگند، مضطر[=گرفتار] اوست، هنگامى كه نزد مقام ابراهيم [در مسجد الحرام] دو ركعت نماز مىگزارد و خدا را مىخواند و او پاسخش را مىدهد و مشكلش را حل مىكند و خليفه زمينش مى گرداند».[24]
مضطر او است؛ هنگامى كه در مقام ابراهيم دو ركعت نماز به جا مىآورد و دست به درگاه خداوند متعال برمىدارد؛ خداوند دعاى او را اجابت مىكند، ناراحتىها را برطرف مىسازد و او را خليفه روى زمين قرار مىدهد».[25]
بدون شك منظور از اين تفسير، منحصر ساختن مفهوم آيه، به وجود مبارك حضرت مهدى(عج) نيست؛ بلكه آيه معناى گستردهاى دارد كه يكى از مصداقهاى روشن آن، وجود حضرت مهدى(عج) است. پس زمانى كه همهجا را فساد مىگيرد، درها بسته مىشود، كارد به استخوان مىرسد، بشريّت در بنبست سختى قرار مىگيرد و حالت اضطرار در كل عالم نمايان مىشود؛ در اين هنگام حضرت مهدى(عج) در مقدسترين نقطه روى زمين، دست به دعا بر مىدارد و تقاضاى كشف سوء مىكند. خداوند نيز اين دعا را سرآغاز انقلاب مقدس جهانى او قرار مىدهد و به مصداق يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ او و يارانش را جانشينان روى زمين مىكند».[26]
صاحب الزمان
يكى از القاب حضرت مهدى(عج) «صاحب الزّمان» است. اين لقب اگرچه در متن روايات به ندرت ذكر شده است؛ ولى در زبان راويان و اصحاب و شيعيان، فراوان مورد استفاده قرارگرفته است.[27]
امام صادق(ع) مىفرمايد: «... و آخرهم القائم بالحقّ بقية اللّه فى الارض و صاحب الزّمان»؛[28] «و آخرين آنها قائم به حق، بقية اللّه در زمين و صاحب الزّمان است».
فضل بن شاذان در كتاب فضايل از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده است: «من احبّ ان يلقى اللّه و قد كمل ايمانه و حسن اسلامه فليوال الحجّة صاحب الزّمان القائم المنتظر المهدى ...»؛[29] «هر آن كس كه دوست دارد خداوند را در حال كمال ايمان و حسن اسلام ملاقات كند، پس بايد حجّت، صاحب الزّمان، قائم، منتظر و مهدى را دوست داشته باشد».
در این باره امام صادق(ع) فرمود: «غيبت براى نسل ششم من، يعنى دوازدهمين نفر از امامان راهنماى پس از پيامبر خدا(ص) روى مىدهد؛ امامانى كه نخستين آنها، امير مؤمنان، على بن ابى طالب(ع) است و آخرين ايشان، قائم به حق، بقيّة اللَّه در زمين و صاحب الزمان است».[30]
در روایت دیگری امام رضا(ع) فرمود: «جانشين شايسته، از فرزندان ابو محمّد حسن بن على [امام عسکری] است. او صاحب الزمان و همان مهدى است».[31]
اگرچه هريك از ائمه (علیهم السلام) ، صاحب زمان خويشاند؛ ولى به اعتبار طول عمر فراوان حضرت مهدى(عج) و اينكه مدت زمانى بيشتر از بقيه ائمه (علیهم السلام) زندگى كرده است، ايشان بيشتر به اين لقب شهرت يافته است.
صاحب الامر
يكى دیگر از لقبهاى حضرت مهدى(عج) «صاحب الامر» است. امام صادق(ع) درباره اتفاقات هنگام ظهور مىفرمايد: «... يومئذ من كان بالمدينة من ولد على الى مكّة فيلحقون بصاحب الامر و يقبل صاحب الامر نحو العراق ...»؛[32] «... در اين زمان هركس از فرزندان على(ع) كه در مدينه است، به مكه مىگريزد و به صاحب امر مىپيوندد و او به سوى عراق روى مىآورد ...».
اگرچه همه امامان (علیهم السلام) صاحب امر امامت بودهاند؛ ولى به جهت عظمت امر امامت و قيام آن حضرت، اين لقب درباره حضرت مهدى(عج) متداولتر است. ريان بن صلت گويد: به امام رضا(ع) گفتم: آيا شما صاحب الامر هستيد؟ فرمود: «انا صاحب هذا الامر و لكنّى لست بالّذى املاها عدلا كما ملئت جورا، و كيف اكون ذلك على ما ترى من ضعف بدنى، و انّ القائم هو الّذى اذا خرج كان فى سنّ الشّيوخ و منظر الشّباب ...»؛[33] «من صاحب الامر هستم؛ امّا نه آن كسى كه زمين را از عدل آكنده سازد، همانگونه كه پر از جور شده باشد و چگونه او باشم، در حالىكه ضعف بدن مرا مىبينى و قائم كسى است كه در سن پيران و منظر جوانان قيام مىكند ...».
در روایت دیگری امام صادق(ع) فرمود: «اين امر [قيام] كه به سوى آن گردن مىكشيد، واقع نمىشود تا آن كه ندا كنندهاى از آسمان ندا دهد: هان! فلان، صاحب اين امر است؛ براى چه مىجنگيد؟».[34]
البته آنچه بيشتر در روايات آمده «صاحب هذا الامر» است؛ ولى رفتهرفته اين تركيب به «صاحب الامر» تبديل شده و به عنوان يكى از القاب آن حضرت درآمده است.
خَلَف صالح
یکی دیگر از القاب امام خلف است .مراد از خلف، جانشين است و آن حضرت، خلف جميع انبيا و اوصياى گذشته است و جميع علوم و صفات و حالات و خصايص آنها را دارا است و مواريث الهيه، كه از آنها به يكديگر مىرسد و همه آنها، در آن حضرت و در نزد او جمع است. امام صادق(ع) فرمود: «خَلَف صالح [جانشين شايسته]، مهدى از نسل من است. نامش محمّد و كنيهاش ابوالقاسم است ».[35]در روایت دیگری امام رضا(ع) فرمود: «خَلَف صالح [جانشين شايسته] از فرزندان ابو محمّد حسن بن على [امام عسكرى] است. او صاحب زمان است و مهدى هموست».[36]
محتمل است كه چون حضرت عسكرى(ع) فرزندى نداشت و مردم مىگفتند ديگر جانشين ندارد و به همين اعتقاد، جماعتى باقى ماندند؛ پس از تولّد آن حضرت، شيعيان به يكديگر بشارت مىدادند كه جانشين ظاهر شد و بهجهت اشاره به اين مطلب ايشان، بلكه ائمّه، او را به اين لقب خواندند.
خاتم اوصيا
يكى از القاب حضرت مهدى(عج) خاتم الاوصيا (پايان بخش جانشينان پيامبر اكرم(ص) ) است. اين لقب ابتدا بر زبان خود آن حضرت در كودكى- آنگاه كه در آن سنين لب به سخن گشود- جارى شد. در الغيبة طوسى به نقل از ظريف ابو نصر خادم آمده است که امام مهدی(عج) فرمود: «من، خاتم اوصيايم. خداوند، بلا را به خاطر من از خاندان و پيروانم دور مىكند».[37]
علاوه بر خاتم الاوصياء از حضرت مهدى(عج) به عنوان «خاتم الائمه» نيز ياد شده است؛ چنانكه رسول گرامى اسلام(ص) مىفرمايد: «معاشر النّاس انّى نبى و على وصيى الا انّ خاتم الائمّة منّا القائم المهدى ...»؛[38] «اى مردمان! من پيامبرم و على جانشين من. آگاه باشيد كه خاتم الائمه، قائم و مهدى از ما است».
منصور
در احاديث فراوانى رسيده است كه حضرت مهدى عليه السّلام، «منصور بالرّعب» و «مؤيد بالنّصر» است؛ يعنى، به هنگام ظهور، رعب او در دلهاى قدرتمندان مىافتد و نيروهاى غيبى و نامرئى، به كمك او و ياران او مىشتابند. البته آنچه درباره يارى آن حضرت به وسيله نيروهاى غيبى گفته شده، منافاتى با لزوم حضور مردم در صحنه ندارد و بايسته است كه مردم، آن حضرت را تا رسيدن به اهداف متعالىاش يارى رسانند.
امام صادق عليه السّلام فرمود: «انقلاب مهدى را سه سپاه يارى مىكنند و در پيروزى او شركت دارند: سپاهى از فرشتگان، سپاهى از مؤمنان و سپاهى از رعب و وحشت».[39]
محمد بن مسلم ثقفى از امام باقر عليه السّلام نقل مىكند كه فرمود: «القائم منّا منصور بالرّعب»؛[40] «قائم ما به [افتادن] ترس در دل دشمنان، يارى شده است».
پانویس
- ↑سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، ج1، ص319.
- ↑حسینی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ج8، ص757.
- ↑شیخ رضی، الشافية فى شرح الكافية، ج 2 ص 240.
- ↑رک: جاجی نوری، نجم الثاقب .
- ↑محمد بن محمد مفید، الارشاد، ج 2، ص 383، ح 2.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، علل الشرايع، ج 1، ص 161، ح 3؛ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغيبة، ص 237، ح 26.
- ↑محمد بن ابراهیم نعمانی، الغيبة، ص 313، ح 5.
- ↑هود، آيه 86.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، كمال الدين، ص 384 ح 1، فضل بن الحسن طبرسی،إعلام الورى، ج 2 ص 248، علی بن عیسی اربلی، كشف الغمّة، ج 3 ص 316، محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 52 ص 23 ح 16.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، كمال الدين: ص 331 ح 16، فضل بن الحسن طبرسی إعلام الورى: ج 2 ص 292، علی بن عیسی اربلی كشف الغمّة، ج 3 ص 325، محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 52 ص 192 ح 24.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، علل الشرايع، ج 1، ص 198.
- ↑محمد بن یعقوب کلینی، الكافى: ج 1 ص 328 ح 13 وص 332 ح 1؛ محمد بن علی بن بابویه، كمال الدين، ص 381 ح 5؛ محمد بن محمد مفید،الإرشاد، ج 2 ص 320 و 349 و محمد بن الحسن طوسى، الغيبة، ص 202 ح 169.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، شیخ صدوق، کمال الدین، ص484، ح4.
- ↑محمد بن محمد مفید، الارشاد، ص 704، ح 2.
- ↑محمد بن جریرآملی، دلائل الامامة، ص 239.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین، ص 334 ح 4، محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 51 ص 143 ح 7.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، كمال الدين، ص 372 ح 6، محمد باقر مجلسی بحار الأنوار، ج 51 ص 154 ح 4.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین، ج 2، ص 384، ح 1.
- ↑محمد بن الحسن طوسی، الغيبة، ص 147 ح 109.
- ↑جعفربن محمد بن قولویه، كامل الزيارات، ص 553 ح 843، محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 45 ص 172 ح 21.
- ↑محمد بن یعقوب کلینی، كافى، ج 2، ص 8، ح 1.
- ↑فخرالدین طریحی، مجمع البحرين، ج 3، ص 373.
- ↑نمل ، آيه 62.
- ↑علی بن ابراهیم قمی ، تفسير القمّى: ج 2 ص 129و محمد باقر مجلسی،بحار الأنوار، ج 51 ص 48 ح 11.
- ↑محمد بن ابراهیم نعمانی، الغيبة، ص 181، ح 30 وعلی بن جمعه عروسی حویزی، تفسير نور الثقلين، ج 4، ص 94.
- ↑ناصر مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج 15، ص 521 و 522.
- ↑محمد بن الحسن طوسی، الغيبة، ص 244، ح 211 و ص 271، ح 237.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 342، ح 23.
- ↑ابوالفضل شاذان بن جبرئيل قمی، الفضايل، ص 166.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، كمال الدين، ص 33 وص 342 ح 23، محمد بن محمد طبری، بشارة المصطفى، ص 278.
- ↑علی بن عیسی اربلی، كشف الغمّة، ج 3 ص 265، محمد باقرمجلسی، بحار الأنوار، ج 51 ص 43 ح 31.
- ↑محمد بن ابراهیم نعمانی، الغيبة، ص 270، باب 14، ح 43.
- ↑محمد بن علی بن بابویه ،كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، باب 35، ح 8.
- ↑محمد بن ابراهیم نعمانی، ص 266 ح 34، محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار، ج 52 ص 296 ح 52.
- ↑محمد بن علی بن بابویه، كمال الدين، ص 433 ح 13 و 16 و محمد بن الحسن طوسی، الغيبة، ص 393 ح 362.
- ↑علی بن عیسی اربلی، كشف الغمّة، ج 3 ص 265؛ مجموعة نفيسة( تاريخ مواليد الأئمّة)، ص 43 و محمد باقر مجلسی، بحار الأنوار: ج 51 ص 43 ح 31.
- ↑محمد ین الحسن طوسی، الغيبة، ص 246 ح 215، محمد بن علی بن بابویه ،كمال الدين، ص 441 ح 12.
- ↑فتال نيشابورى، روضة الواعظين، ص 97.
- ↑محمد بن ابراهیم نعمانی، الغيبة، ص 198، ح 9، ص 243، ح 43؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 52، ص 139.
- ↑محمد بن علی بن بابویه ، كمال الدين و تمام النعمة، ج 1، ص 330، ح 16.
منابع
- قران کریم
- ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمه، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، موسسة النشر الاسلامی، 1405ق.
- _______________________ ، علل الشرایع، بیروت، دار احیاء التراث،1385.
- ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئيل الفضائل، رضى ،قم ، دوم، 1362ش
- ابن قولویه قمی، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، تحقیق:سید جواد قیومی، قم، نشر الفقاهة، 1417 ق.
- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفة الائمة، تصحیح: سید هاشم رسولی محلاتی، بیروت، الکتاب، 1401ق.
- حسینی دشتی، مصطفی، معارف و معاریف، موسسه فرهنگی آرایه، تهران، 1379.
- راوندی، سعید بن عبدالله، قطب الدین راوندی، الخرائج والجرائح، تحقیق: موسسة الامام المهدی، قم، موسسة الامام المهدی، 1407.
- سلیمیان، خدامراد، درسنامه مهدویت، بنیاد فرهنگی مهدی موعود، قم، 1385ش.
- سید بن طاووس، رضی الدین عبد الکریم علی بن موسی الحلی، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، قم، مطبعة الخیام، 1400 ق.
- طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، تحقیق: ابراهیم بهادری و محمد هادی به، تهران، دارالاسوة، 1413ق.
- طبری، محمد بن محمد ، بشارة المصطفی، نجف، مطبعة الحیدریة 1383ق.
- طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين، مصحح: حسينى اشكورى، احمد، مرتضوی، تهران، سوم، 1375.
- طوسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، تحقیق: موسسة آل البیت، قم، موسسة آل البیت، 1417ق.
- طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، تحقیق: عباد الله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، موسسة المعارف الاسلامیة، 1411ق.
- العروسى الحويزى، عبد على بن جمعة ، تفسير نور الثقلين، اسماعیلیان، قم، چهارم، 1415.
- فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، تحقیق: حسن اعلمی، بیروت، موسسة الاعلمی، 1406ق.
- قمی، علی بن ابراهیم ، تفسیر القمی، تحقیق: سید طیب موسوی جزائری، نجف، مطبعة النجف الاشرف، 1387ق.
- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار،دارالاحیاء التراث العربی،بیروت، چاپ سوم ، 1403 ﻫ
- محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، تحقیق: موسسة آل البیت، قم، موسسه آل البیت، 1413ق.
- محمدی ری شهری، محمد ، و دیگران، دانشنامه امام مهدی، پژوهشگاه قرآن و حدیث، قم، 1393ش.
- مكارم شيرازى ناصر، تفسير نمونه، دار الكتب الإسلامية،تهران، اول ، 1374ش
- النباطی البیاضی، علی بن یونس ، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، به کوشش: محمد باقر بهبودی، تهران، مکتبة المرتضویَّة 1384ق.
- نصر بغدادی، عبدالله، تاریخ موالید الائمة و وفیاتهم، قم، مکتبة آیة الله مرعشی1406ق.
- نعمانی، محمد بن ابراهیم، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، مکتبة الصدوق.
- نوری طبرسی، میرزا حسین، نجم الثاقب، مشهد، کتاب فروشی جعفری، 1361ش.
اقتباس از درسنامه مهدویت خدامراد سلیمیان به همراه اضافات.