منجی در آیین زرتشت
منجی در آیین زرتشت، از دانشنامه جامع مجازی ویکی مهدویت
بنظر ميرسد انديشة موعودگرايي زرتشت، سابقه بيشتري نسبت به اديان ديگر داشته باشد؛ بخصوص کساني که تاريخ تولد زرتشت پيامبر[1] را به قبل از يهود، يعني 6000 سال قبل از ميلاد مسيح(ع) و يا 11000 سال قبل از ميلاد مسيح ميدانند.[2] البته قول صحيح در تولد زرتشت را براساس مستنداتي در حدود سال660 قبل از ميلاد مسيح(ع) ميدانند.[3] به هر حال آيين زرتشت از پيشگامان موعودگرايي و مسئلة منجي آخرالزمان است. انديشة رسيدن به پيروزي نهايي، دستيابي به جهاني که در آن مرادهاي آدمي برآورده شود و بر تمام بديها و نيروهاي اهريمني چيرگي يابد و نيز ويژگيهاي نجاتدهنده يا نجاتدهندگان؛ آشکارا و به تفصيل در متون زرتشتي وجود دارد.
موعود سهگانه زرتشت
در مجموع آنچه ميتوان غير از گاتها (کتاب زرتشت ) از بقيه کتب زرتشتي فهميد اين است که سه هزارة پايان تاريخ بشر يا سه هزار سالة چهارم، بشر شاهد ظهور سه موعود به فاصلة هر هزار سال خواهند بود که عبارتند از:
اُوخَشِيت اَرِتَه (ukhsyat ـ ereta يا Evakhshit ـ Ertah )
به معناي کسي است که قانون مقدس را ميپروراند (نيرودهنده وروا کنندة قانون دين و داد زرتشت). امروزه اين نام را «اوشيدر» يا «هوشيدر» گويند. در کتب پهلوي به صورت خورشيتدر يا اوشيتر آمده و گاه کلمة «بامي» را به آن افزوده و هوشيدر بامي ميگويند که به معناي هوشيدر درخشان است.[4]
اُوخشَيت نِمَه يا نِمَنگه (ukhsyat ـ nemad يا Evakahshit ـ namamgah)
به معناي کسي است که نماز را بر پا ميدارد. امروزه آن را اوشيدرماه يا هوشيدرماه گويند، ولي در کتب پهلوي به صورت خورشيتماه و اوشيترماه ضبط شده که بايستي اوشيدر نماز بگويند. چون کلمه نمنگه به معني نماز است.[5]
اَستوَت اِرِنَه (Astvat ـ eteta)
به معناي کسي است که همه از پرتو او به زندگي فناناپذير ميرسند.[6]
استوت ارته همان سوشيانس، سومين و آخرين موعود در آيين مزديسناست. در اوستا (اوستاي جديد) هر جا که سوشيانت به صورت مفرد آمده، از آخرين موعود، معني استوت ارته، اراده گرديده است؛ چنانکه امروزه نيز هر وقت به طور عام، واژة سوشيانس مطرح ميشود، مقصود، همان آخرين نجاتبخش و موعود زرتشتي است. زيرا در متون زرتشتي عباراتي وجود دارد که نميتوان به غير از موعود سوم اطلاق کرد.
در يشتها آمده: «کسي که سوشيانت پيروزگر ناميده خواهد شد و استوت ارته ناميده خواهد شد، از اين جهت سوشيانت، براي اينکه او به سراسر جهان مادي سود خواهد بخشيد. از اين جهت استوت ارته براي اينکه او آنچه را جسم و جاني است، پيکر فناناپذير خواهد بخشيد، از براي مقاومت کردن بر ضد دروغ جنس دوپا (بشر) از براي مقاومت کردن از ستيزهاي که از طرف پاکدينان برانگيخته شده باشد».[7]
همچنين در يسنا آمده: «همه فروهرهاي نيک تواناي مقدس پاکان را ميستايم از آن (فروهر) کيومرث تا سوشيانت پيروزگر».[8] در جاي ديگر نيز آمده: «به شوشيانت پيروزگر درود ميفرستم.»[9]
عبارات فراواني وجود دارد که بيشک مقصود از سوشيانس در فقرات مذکور، همان استوت ارته يا آخرين موعود است.
موعودهاي مزديسنان در متون متأخر، يعني اوستاي نو، آنقدر روشن است که اسامي آنان و کيفيت تولدشان و اينکه هر سه از نسل زرتشت هستند و حتي نام مادران آنها و چگونگي باردار شدن مادران اينها[10] در آن آمده است.
به هر حال، بنابر آموزههاي آيين زرتشت، تولد پيامبر اين آيين، در پايان هزارة نهم و يا آغاز هزارة دهم بود و بعد از وي سه پسر آينده او که موعودهاي نجاتبخش در اين آيين معرفي شدند، به فاصلة هزار سال خواهند آمد که آخرين آنان سوشيانس، در پايان هزارة دوازدهم ظهور خواهد کرد. او موعود اصلي زرتشتيان محسوب ميشود.
جهان در آستانه آمدن هوشيدر
در آن هنگام كشور گرفتار نابساماني و آشوب است. با زادن هوشيدر، مردي سياه درفش در خراسان پيدا ميشود و پدشخواران را بيرون رانده و كشور ايران را به پريشاني و بيساماني ميكشد و چند سالي پادشاهي بد كند. پس از او هيون و ترك به ايران تاخته و چند سالي با ويراني و تباهي حكومت ميكنند تا اينكه مردي از سوي كابلستان يا هندوستان كه او را «كي بهرام» خوانند برميخيزد و زمام امور را در دست ميگيرد.
پس از بهرام ورجاوند و به قولي يك سال پيش از او، پشيوتن گشتاسپان از كنگدژ قيام ميكند و دين مزديسنان را روا كند. در اين هنگام هوشيدر به سيسالگي ميرسد و با آغاز هزارة وي خورشيد به مدت ده شبانه روز در اوج آسمان، در همان جايي كه در ابتداي خلقت آفريده شده بود، ميايستد. بدين ترتيب مؤمنان ميدانند كه هزارة زرتشت به پايان رسيده و بر ناباوران و همگان روشن ميگردد كه پديدهاي شگفت و خارقالعاده به وقوع پيوسته است.[11]
پس از اين ديدار، هوشيدر به انجام رساننده همان وظايفي است كه پيش از او به پدرش زرتشت محول شده بود.[12] وي پاكسازي دين را براساس هادمانسري[13] به عهده ميگيرد.[14] جهان را از زشتي پاك كرده و بد فعلان و بد تخمگان را نابود ميسازد. در هزاره او آشتي و مهرورزي به جاي دشمني و كين روا گردد و خشكي و تنگي از جهان بكاهد. مردمان در پرتو مهر او در كمال ايمني و آسايش زندگي ميكنند. بدي كاهش يافته و كارهاي نيك ميافزايد. در ايران زمين به جاي دروندي (= شرك) دگربار نور دين فروزان ميشود.[15] وقايع شگفتانگيزي در دوران هوشيدر رخ ميدهد كه عمدة آنها عبارت است از:
ايستادن خورشيد و ايزد مهر به مدت ده شبانه روز در اوج آسمان؛ به مدت سه سال گياهاني كه به كار نيايند خشك نميشوند و يا به روايت دين كرد براي گياهان سه سال هميشه بهار خواهد بود.[16] سيصد سال پس از آن آغاز هزاره، انواع درندگان و جانوران وحشي به هلاكت ميرسند و گرگ سردگان (= انواع گرگ) نابود ميشوند و دهها انواع ديگر كه از حوصله اين نوشتار خارج است.
بنابر روايات، دوران هوشيدر در زمين يكصدوپنجاه سال طول ميكشد و در اين مدت و ديگر هزارهها بلاهايي جانكاه چون قحطي و نيازگران، برف سياه و تگرگ سرخ[17] و نيز چندين بار جنگ و خونريزي روي ميدهد.
جهان در آستانة آمدن هوشيدر ماه
هوشيدر ماه نيز همچون هوشيدر، در سن سيسالگي به ديدار هرمزد وامشاسپندان نايل ميشود و به نشانة اين ديدار، خورشيد به مدت بيست شبانهروز در اوج آسمان توقف ميكند.[18] با وقوع اين حادثه مؤمنان متوجه ميشوند كه هزاره هوشيدر به پايان رسيد و ناباوران نيز شاهد تغييراتي در آسمان ميشوند. فرداي آن روز روشن و باراني است.[19] اتفاقات عمدة زمان هوشيدر ماه عبارتند از:
خورشيد به مدت بيست شبانه روز در ميان آسمان ميايستد. شش سال گياهاني كه به كار نيايند، خشك نميگردند.[20] يا به روايت بندهش شش سال به گياهان سرسبزي داده ميشود.[21] شير گوسفندان و چهارپايان به حداكثر افزايش ميرسد، به طوري كه شير يك گاو براي هزار نفر كافي است و به گونهاي ميشود كه مردم به يك وعده غذا به مدت سه شبانه روز سير ميشوند.[22] پيري و خشم و كينه و آز و نياز و شهوت كاستي ميپذيرد و آشتي، دوستي، رادي و رامش افزايش مييابد.[23] در آن دوران به روايت صد در بندهش، همة كيشها و آيينها جز كيش مزد يسني باطل ميشود و همة مردم به پيغمبري زرتشت و رسالت موعودهايش ايمان ميآورند[24] و دهها نشانه ديگر.[25] در زمان هوشيدر ماه، ضحاك كه در كوه دماوند به بند كشيده شده است، در اواخر دوران هوشيدر از بند فريدون رها ميشود و فرمانروايي خود را بر ديوان و مردمان از سر ميگيرد و دستور ميدهد كه هر كه آب و آتش و گياه را نرنجاند به نزد او آورند تا او را بجود. پس آب و آتش و گياه از بدي مردم، پيش هرمزد گله كنند و گويند كه فريدون را بر خيزان تا ضحاك را بزند، در غير اين صورت در زمين نميمانيم. هرمزد به همراه امشاسپندان به سوي روان فريدون رود و او را گويد كه: «برخيز و ضحاك را بكش». روان فريدون گويد كه: «من نميتوانم، نزد گرشاسب رويد». اورمزد همراه امشاسپندان پيش روان گرشاسپ رود تا او را برخيزاند. هرمزد به سروش و نريوسنگ ايزد فرمان دهد كه: «تن گرشاسب را بجنبيد تا برخيزد». سه بار بانگ كنند و برنخيزد، اما چهارم بار برخيزد و به جنگ ضحاك رود و گرز پيروزگر به سرش كوبد و او را بكشد و اين پيروزي در روز ششم ماه فروردين باشد.[26]
جهان در آستانة ظهور سوشيانت
وي آخرين نجاتبخشي است كه به زمين ميآيد تا جهان را از آلودگيها و ناپاكيها پاك كند.[27] سوشيانس (سوشيانت) همانند خورشيد نوراني است كه فرّه كياني با اوست. با ظهور او دين مزديسني كمال ميپذيرد و استوار ميماند. دوران او فقط پنجاه و هفت سال است. او نيز همچون دو موعود ديگر، در سي سالگي به ديدار هرمزد و امشاسپندان ميشتابد و با آنان گفتوگو ميكند. به نشانة اين ديدار، خورشيد به مدت سي شبانهروز در ميانه آسمان ميايستد؛ درست به همانگونه كه در آغاز آفرينش بود و مردمان ميفهمند كه بار ديگر با حادثة شگفتانگيزي روبهرو خواهند شد.
هنگام بازگشت از اين گفتوگو، كيخسرو سوار بر «واي درنگ خداي»[28] به استقبال سوشيانس (سوشيانت) ميآيد و كارها و افتخارات خويش را از قبيل برافكندن بتكده كنار چيچست و كشتن افراسياب توراني براي وي بازگو ميكند. سوشيانس (سوشيانت) او را ستوده، از او ميخواهد دين را بستايد. كيخسرو دين را ستايش ميكند. در طول مدت پنجاه و هفت سال (دوران شوشيانت) كيخسرو فرمانرواي هفت كشور و سوشيانس (سوشيانت) موبدان موبد است.[29]
سوشيانت، برگزيدهاي همانند زرتشت است و هر آنچه با زرتشت آغاز شده، مأمور به انجام رسانيدن آن است. در طول هزارة وي كليه كارها بر مبناي گاهان جريان مييابد. او سودمند است و تن كردار. يعني همة جهان مادي را سود ميبخشد و همه مردمان تندار و جاندار را بيرنجي. بنا به روايات در زمان سوشيانت، سال 365 روز كامل است و كبيسه ندارد: «در روزگار سوشيوس «ل» روز (= 30 روز) خورشيد در ميان آسمان ايستد و اين دفعت خورشيد به جايگاه خويش شود و بعد از آن سال 365 روز راست شود و آفتاب از سر حمل تا سر حمل رسند؛ چنان كه اكنون چهار يك شبان روز باز پس افتد، آن زمان نباشد، كبيسه نكند.»[30]
در زمان اوست كه طوس به نزد گرشاسب ميرود و او را ميگويد به گاهاني يشتكن و گرز بيفكن؛ چه اگر چنين نكني تو را بكشم. گرشاسب از بيم تير طوس گرز خود را بر زمين افكنده دين را پذيرا ميشود.[31]
پس از آن هيچ انسان زندهاي نميرد. همة مردمان دين بهي را برگزينند و با يكديگر به دوستي و مهرباني رفتار كنند. پيش از برانگيختن مردگان سوشيانس (سوشيانت) سپاهي برميانگيزد و به كارزار با ديو بدعت (= اهلموغي) ميرود و شهريور امشاسپند (كه پاسدار و نگهدارندة فلزات در جهان مادي است) بر اين سوراخ فلز گداخته ميريزد و او را محبوس ميكند و سرانجام اين ديو به قعرِ دوزخ فرو ميافتد.[32]
سوشيانس (سوشيانت) بعد از به كيفر رسانيدن گناهكاران، پنج باريشت ميكند، و هر بار يك ـ پنجم ديوان را نابود ميسازد و بدين ترتيب همه ديوان از ميان رفته و تنها ديو آز[33] و اهريمن باقي ميمانند. ايزد سروش به نابودي ديو آز برميخيزد و هرمزد اهريمن را با تمام مظاهر پليدش، يعني تاريكي و بدي، از طريق همان سوراخي كه در آغاز آفرينش از آنجا آمده بود، از آسمان بيرون ميكند و براي هميشه از كار ميافكند؛ به گونهاي كه ديگر نتواند باز گردد و اين پايان كار او است.[34]
دوره پنجاهوهفت سالة هزارة سوشيانس (سوشيانت)، دورة كمال و رشد موجودات اورمزدي است. همة ديوان از نسل دوپايان و چهارپايان نابود ميشوند و همة زشتي و دروغ ديو آفريده از ميان ميروند؛ بيماري، پيري، مرگ، آزار، ظلم، بدعت و همة بديها از ميان ميروند و مردمان، مطيع فرمانهاي ديني هستند و همه در كنار يكديگر به خوشي و شادماني زيست ميكنند؛ گياهان هميشه در رويشند و سرسبز و خرم. از پنجاه و هفت سال دورة او، هفده سال خوراك مردم، گياه است؛ سي سال آب ميخورند و ده سال خوراكشان مينوي است.[35]
ويژگيهاي موعود زرتشتي
او برگزيدهاي است از نسل زرتشت که مأمور است دين او را به کمال رساند و از پيرايهها و بدعتها برهاند. به تصريح متنهاي زرتشتي، هزارة او، پنجاهوهفت سال طول ميکشد و کارها بر منباي «گاهان» جريان مييابد.
سوشيانس که مظهر تمامي بشريت است، نطفهاش به طور معجزهآسا منعقد ميشود. او از جايگاه فرّ ايزدي برخوردار است. در زمان اوست که کيخسرو، و توس، برخيزند و سوشيانس را در برقراري حکومت نيکان ياري دهند.
مردم به دستور او جمع ميشوند و سپاه ميآرايند و با شرک و بدعت ميجنگند؛ سوشيانس مأمور زنده کردن مردگان و برپاداشتن رستاخيز (تن پسين) نيز هست. سوشيانس فقط جنبة پهلواني و جنگجويي ندارد، بلکه جهت روحاني نيز دارد. زيرا او از ديدگاه ستايش و پرستش به جهان نگريسته است و اين گيتي را از هر ظلم و ستم پاک کرده و جاودانه خواهد ساخت. لذا بعد از اين ديگر همة مردم مطيع فرمانهاي ديني خواهند بود و با يکديگر دوست و مهربان ميشوند.
از عبارات فوق ميتوان فهميد که اولاً موعود زرتشتي، نجات جمعي بشر را مد نظر دارد. زيرا به جنگ دورغ و بدي ميرود و آيندهاي بدون شرک، دروغ و بدعت را نويد ميدهد؛ ثانياً موعود اين انديشه، نگاه جهاني دارد و در دايرة تنگ قوميت گرفتار نيست، آنگونه که يهود گرفتار شد و ثالثاً موعود آنها نوعي نيست، بلکه شخصي است؛ يعني شخص خاصي چون مهدي(عج) در نظر مسلمانان (شيعه).
فرجام جهان در انديشه زرتشتي
آنچه ميتوان از لابهلاي اوستاي جديد فهميد، عبارتند از:
نابودي اهريمن و بازگشت به جهان پاک و عاري از ظلم و ستم
سوشيانس به عنوان آخرين موعود زرتشتي، مأمور اصلاح و پالايش جهان از هر نوع زشتي و پليدي ميشود. او باستايش پروردگار و به کمک ياران خويش و توده مردم به جنگ و ستيز با اهريمن بر ميخيزد و نيروي اهريمن سست شده و به خواري ميرسد؛ به طوريکه چارهاي جز راه دوزخ ندارد. لذا در متون و روايات زرتشتي از آن به «فرشگرد» به معني تجديد حيات و نوگري تعبير شده است.
گسترش دين و اخلاق
انديشة نيک، گفتار نيک و کردار نيک، جامه عمل خواهد پوشيد و قوانين ديني آنگونه که در اوستا آمده، رواج خواهد يافت. اين استقرار در تفکر زرتشتي ظاهراً تدريجي است. زيرا موعود اول قوانين «هاتمانسري» موعود دوم «داديگ» و موعود آخر که سوشيانس باشد، قوانين «گاهاني يا گاتها» را استوار ميسازد. بدين ترتيب در پايان هزاره سوشيانس چيزي جز قانون وجود ندارد.
تشکيل حکومت جهاني
اداره جهان و حکومت و رهبري آن در دست سوشيانش خواهد بود. او که فرمانروايي «خونيره» را برعهده دارد با ياري شش ياور نزديک خويش[36] که هر کدام بر يک کشور فرمانروايي دارند، امور هفت کشور زمين را سامان ميدهند و به پيش ميبرند. به اين ترتيب حکومت جهاني (واحد جهاني) بر اساس قوانين اورمزدي تحقق خواهد يافت.
اجتناب ناپذير بودن جنگ
زشت رويان و ستمکاراني که به صورت نمادين، گرگ و مار و يا بدکاراني چون ضحاک تصوير شدهاند، به ياري تيغ برّان (شمشير) دليراني نظير گرشاسپ و توس، از ميان خواهند رفت.
فراواني نعمت و آسايش
در اين زمان، ديگر خشکسالي، فقر و بدبختي از ميان خواهد رفت. زيرا رودخانهها پر آب، زمين حاصلخيز، درختان پربار، گياهان سبز و شادابند و گرسنهاي وجود نخواهد داشت.[37] بدين ترتيب، جهان آرماني شکل ميگيرد و آدمي شايسته بازيابي به پيشگاه هرمزد ميشود. آنگاه است که عمر جهان به سر ميرسد (بعد از آباداني و عدالت) و وعدة بزرگ در روز موعود چهره مينمايد و رستاخيز و تن پسين آراسته ميگردد.[38]
پانویس
- ↑«ان المجوس كان لهم نبيّ فقتلوه و كتاب أحرقوه، أتاهم نبيّهم بكتابهم في اثني عشر الف جلد ثور» (اصول كافي، ج3، صص568-567).
- ↑پور داوود، ابراهيم، تصحيح و تفسير گاتها؛ ص28.
- ↑توفيقي، حسين، اديان بزرگ، ص57.
- ↑پورداود، ابراهيم، رساله سوشيانس، ص14-16 و يشتها، گزارش پورداود، ج 2، صص 100و 101 و رضي، هاشم، فرهنگ نامهاي اوستا، ج2، ص777.
- ↑پور داود، ابراهيم، رساله سوشيانس، ص15.
- ↑يشتها، گزارش پور داود، ج2، صص 101و102.
- ↑اوستا، بند 129، يشت 13 (يشت 129و130).
- ↑يسنا (26، بند 10).
- ↑يسنا (59 بند 28).
- ↑اسامي مادران آنها در کتبي نظير يشت سيزدهم بند 141-142 و در کتاب هفتم دينکرت فصول 7-10 آمده است و همينطور در يشت نوزدهم، درباره مادر سومين موعود «سوشياس» صراحت دارد.
- ↑ر.ك: دين كرد سنجانا (ج7، فرگرد7، بند60)، زند بهمن يسن (فرگرد7، بند3).
- ↑ر.ك: بندهش، ، بندهش، بهار، ص142.
- ↑هادمانسري، پهلوي: hadamansar نام گروهي از متنهاي اوستايي است كه با مسائل آييني مربوط است. هادمانسري به صورت صفت، آنچه مربوط به متنهاست (پژوهشي در اساطير ايران، ص288، ياد داشت2). كتاب اوستا بنابر تقسيمبنديهاي سنتي زرتشتي به سه بخش جداگانه تقسيم ميشود: 1. بخش گاهاني كه بيشتر در بردارنده قوانين و دستورات مربوط به زندگي آن جهان است 2. دادي بيشتر قواني جهان مادي را در بر دارد. 3. هادمانسري (هاتمانسري) كه آميختهاي از دستورات و قوانين مربوط به دو جهان است. بر مبناي مطالب ياد شده در كتاب روايت پهلوي، هوشيدر كارها را بر وفق دستورات اوستا و قوانين هادمانسري نظم خواهد داد و هوشيدر ماه قوانين دادي را به كار خواهد گرفت و بالاخره سوشيانس قوانين گاهاني يعني همان قوانين اصيل كه زرتشت خود نيز عامل آن بوده است، رعايت خواهد شد و بدين ترتيب حكومت دين استقرار خواهد يافت (رك: نجات بخشي در اديان، يادداشت90 ص98).
- ↑ر.ك: روايت پهلوي، فوگرد48، بند4.
- ↑به اين مطالب در جاماسبنامه فارسي و كتاب صد در بندهش (در سي و پنجم) اشاره شده است (به نقل از كتاب سوشيانت، منجي ايرانويچ).
- ↑ر.ك: تعليقات بر مينوز خرد، تفضلي، ص89، در دينكرد، سنجايا، ج7، فرگرد8، بند 10.
- ↑ر.ك: سوشيانت منجي ايرانويج، آصف آگاه، بخش IV به نقل از جاماسب نامه فارسي.
- ↑ر.ك: روايت پهلوي، فصل47، بند 22 و 23، بند هش، بهار، ص142.
- ↑ر.ك: دينكرد مدن، ص671.
- ↑ر.ك: روايت پهلوي، فصل48، بند24.
- ↑ر.ك: بندهش، بهار، ص143. در صد در بندهش. در سي و پنجم آمده: «.. و دار و درخت كه در جهان بوده باشد، باز ديدار آيد و ديگر هيچ نبخوشد و به زبان نشود و تا رستاخيز بر جاي باشد».
- ↑ر.ك: دينكرد، سنجانا، ج7، فصل9، بند1.
- ↑همان، بند 2و 3.
- ↑ر.ك: صد در بندهش، در سي و پنجم، بند38.
- ↑ر.ك: سوشيانت منجي ايرانويج، صص58 ـ 56.
- ↑آصف آگاه، سوشيانت منجي ايرانويچ، صص58 و 57.
- ↑در اينكه او آخرين آفريده هرمزدي است در فروردين پشت، بند 145 آمده: «فره وشي پاكان نيك توانا را ميستاييم از كيومرث تا سوشيانس پيروزگر» و يا در پتيت ايراني، بند 22 آمده: «آخرين كسي كه به زمين ميآيد سوشيانس است كه جهان را پاك ميكند» (ر.ك: نجات بخشي در اديان، ص40).
- ↑واي در پهلوي و اوستايي به معناي فضا و باد و نيز نام ايزد جنگ است و پانزدهمين شيت اوستا به نام اوست. در متون متأخر زرتشتي واي به دو موجود هرمزدي و اهريمني تقسيم ميشود: يكي «واي ود» واي نيك كه هرمزدي است و ديگري «واي بد» كه اهريمني است. «واي ود» در متون فارسي ميانه «واي درنگ خداي» نيز ناميده و با ايزد رام (اوستا: Roman) يكي شده است.
- ↑آصف آگاه، سوشيانت منجي ايرانويج، صص 59 و 58.
- ↑ر.ك: جاماسب نامه فارسي، ص89.
- ↑اين نكته فقط در روايت پهلوي (فصل48، بندهاي 50 و 51) بيان شده است.
- ↑ر.ك: روايت پهلوي، فصل48، بندهاي 73 ـ 88.
- ↑ديو آز، پهلوي ـ az، اوستا ـ azay، به معناي حرص و آز، از همكاران و آفريدگان اهريمن است كه تا واپسين روز در آلودن جهان هرمزدي اهريمن را ياري ميكند. او در اوستا دشمن آذر است (ونديداد18، بند19، 21 و 22).
- ↑ر.ك: روايت پهلوي، فصل48، بند 89 ـ 97.
- ↑آصف آگاه، سيد حسن، سوشيانت منجي ايرانويج، ص60 و 59.
- ↑يشت نوزدهم، بند 94.
- ↑گزيده ذات اسپرم، فصل 35، بند2.
- ↑همان، ص 71.
منابع
- توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ، چاپ نهم: انتشارات سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها و مؤسسه فرهنگي طه و مرکز جهاني علوم اسلامي، 1385ش.
- رضي، هاشم، فرهنگنامههاي اوستا، انتشارات فروهر، 1342ش.
- آصف آگاه، سيدحسن، سوشيانت منجي ايرانويچ، چاپ اول: انتشارات آينده روشن، قم 1387ش.
- پورداوود، ابراهيم، اوستا، گاتها يا گاهان، ]بيتا[، ]بيجا[.
- تصحيح و تفسير گاهان، دينشاه ايراني، انتشارات انجمن ايرانيان زرتشتي، بمبئي 1927م.
- رساله سوشيانت، چاپ دوم: انتشارات فروهر، ]بيتا[ و انتشارات دينشاه جي جي باهاي ايراني، بمبئي 1927م
- ويشتها، چاپ سوم: انتشارات تهران، 1356ش.
- مير فخرايي، مهشيد، روايت پهلوي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، سال 1367ش.
- مددي، جاماسپبي، جاماسپنامه فارسي، نشر بمبئي، سال1903م.
منبع اصلی
- روحالله شاكري زواردهي، منجي در اديان پژوهشي نو، در انديشة نجاتبخشي اديان، انتشارات بنياد فرهنگي حضرت مهدي موعود،قم، 1391.