حدیث خروج قوم مشرق
حدیث خروج قوم مشرق، از دانشنامه جامع مجازی ویکی مهدویت
از امام باقر، در سندی صحیح به خروج قومی از مشرق اشاره شده است؛ در پایان، حکومت را به صاحب الامر تحویل میدهند، برخی از افراد، ذیل این روایت، قیام مردمی از مشرق زمین را به دولت صفویه و یا انقلاب اسلامی ایران تطبیق دادهاند که عدم صحت تطبیق اول، با گذشت زمان، بر همگان مشخص گردید. در ادامه این نتیجه ملاحظه میشود که انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک احتمال میتواند مصداق روایت گردد.
متن روایت
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِی بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ أَخِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ اَلْحَلَبِی عَنِ اَلْحُسَینِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ یحْیى بْنِ سَامٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ اَلْکَابُلِی عَنْ أَبِی جَعْفَر(ع) أَنَّهُ قَالَ: کَأَنِّی بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ یطْلُبُونَ اَلْحَقَّ فَلاَ یعْطَوْنَهُ ثُمَّ یطْلُبُونَهُ فَلاَ یعْطَوْنَهُ فَإِذَا رَأَوْا ذَلِکَ وَضَعُوا سُیوفَهُمْ عَلَى عَوَاتِقِهِمْ فَیعْطَوْنَ مَا سَأَلُوهُ فَلاَ یقْبَلُونَهُ حَتَّى یقُومُوا وَ لاَ یدْفَعُونَهَا إِلاَّ إِلَى صَاحِبِکُمْ قَتْلاَهُمْ شُهَدَاءُ أَمَا إِنِّی لَوْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ لاَسْتَبْقَیتُ نَفْسِی لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْر[1]ِ؛ احمد بن محمّد بن سعید گفت: حدیث کرد مرا علىّ بن حسن از برادرش، محمّد بن حسن و او از پدرش و او از احمد بن عمر حلبىّ و او از حسین بن موسى و او از معمّر بن یحیى بن سام و او از ابى خالد کابلىّ و او از امام باقر(ع) که آن حضرت فرمود: «گویى قومى را مىبینم که از مشرق خروج کردهاند و خواستار حقّند؛ ولى به آنان داده نمیشود. سپس باز خواستار حقّشان شوند و به آنان ندهند؛ چون چنین ببینند، شمشیرها برهنه کنند و بر گردنها گذارند. این وقت حقّ آنان را به آنان بدهند؛ ولى آنان نپذیرند تا آنکه قیام کنند و آن را باز ندهند؛ مگر به صاحب شما. کشته شدههای آنان، شهیدند، هان! که اگر من آن روز را درک میکردم؛ جان خود را براى یارى صاحب این امر نگاه میداشتم.
منبع شناسی روایت
اولین منبع روایت کتاب الغیبه نعمانی است[2] و تا دوران علامه مجلسی مورد توجه نبوده است.[3] تنها اختلافی که وجود دارد، در کتاب الغیبه نعمانی، «لاستبقیت» ولی در کتاب بحار الانوار، «لابقیت» بیان شده است.
شبیه این روایت در منابع دیگر از اهل سنت هم وجود دارد که گویا به نوعی این قیام ها اتفاق خواهد افتاد.[4]
اعتبار سنجی
راویان اسناد این روایت همگی ثوثیق وبرخی از افراد شاخص شیعی بوده اند. تنها در باره حسین بن موسی توثیق صریحی در کتب رجالی وجود ندارد. برخی از طریق توثیقات عام او را توثیق کرده اند ؛ بدین صورت که ابن ابی عمیر که از مشایخ ثقات به شمار میرود؛ از ایشان روایت نقل کرده است و از آنجایی که این دسته از محدثان جزء از ثقه نقل نمی کنند محدث مذکور ثقه است.[5]
تحلیل محتوا روایت
مفاهیم مندرج در این گزارش چنین است:
- این قوم از مشرق زمین خواهد بود اما در روایت هیچ اشاره ای به مکان یا کشور خاصی صورت نگرفته است.
- این قوم و گروه به دنبال حق خود هستند؛ اما پس از این که با مخالفت دشمنان خود مواجه می شود به قیام اقدام نموده و حق بیش تری را که بنابر ظاهر روایت(وَ لاَ یدْفَعُونَهَا إِلاَّ إِلَى صَاحِبِکُمْ) قدرت سیاسی و حکومت است به دست می آورند.
- این نهضت و قیام مورد تایید امام(ع) قرار گرفته و از کشتگان آن با تعبیر(شهداء) یاد شده است. لذا این روایت از جمله گزارش هایی است که در مقابل دیدگاه «نفی قیام و تشکیل حکومت در دوران غیبت کبری» به کار رفته است.
- در عبارت پایانی، امام(ع) از کلمه تنبیهی «أما» نه «أمّا» بهره گرفته و مرادشان این است آگاه باشید اگر زمانه ای چنین قومی قدرت به دست آوردند زمانه ای نزدیک به قیام و ظهور مهدی است و نزدیکی آن به گونه ای است که من تلاش می کردم تا خودم را حفظ کرده و آن را ببینم. این تشبیه و سخن همانند آن است که به فردی بگوییم مقداری دیگر طاقت بیاور که پایان راه نزدیک است و سخن ما کنایه از نزدیکی امر دارد و امام در قالب کنایه به همکاری خود در دوران ظهور مهدوی اشاره دارد.
تطبیق روایت
در برهه ای از تاریخ بر اساس این روایات تطبیق هایی شکل گرفته است:
تطبیق علامه مجلسی
علامه مجلسی، در بحارالانوار، ذیل روایت مذکور، این گونه بیان میکند: «بعید نیست قومی که از مشرق، خروج میکنند، اشاره باشد به دولت صفویه و امیدوارم دولت صفویه به دولت قائم، متصل گردد»[6]
تطبیق بر انقلاب اسلامی
- در عصر حاضر، برخی با استناد به ویژگیهایی که در روایات آمده است، انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی را همان دولتی دانستهاند که زمینه را برای ظهور و قیام مهدی(عج) آماده میکند.
- برخی هم به طور واضح، از ایرانیان به عنوان کسانی که در مشرق زندگی میکنند، یاد کردهاند.[7] برخی نیز روایت مذکور را که دربردارنده خروج قومی از مشرق است، به فراز و نشیب و چند مرحلهای بودن این انقلاب تطبیق داده و تصریح کردهاند که شاید مراد قیام مردم در مرحله اول، همان قیام در 15 خرداد 1342 باشد که مردم به خواسته خود نرسیدند و لذا بار دوم در سال 1357 قیام کردند که با مقاومت رژیم و کشتار رو به رو شدند. پس از آن، شاه به عذرخواهی افتاد و قول داد خواستههای مردم را عملی کند و اصلاحاتی در کشور انجام دهد؛ امّا مردم قولها و وعده اصلاحی او را نپذیرفتند و قیام را تا پیروزی ادامه دادند.[8]
بررسی تطبیق
یکی از آسیبهایی که در طول تاریخ در خصوص روایات علایم ظهور به چشم میخورد، بیان مصداق در خصوص این دسته از روایات است. روایت مذکور نیز از این قاعده مستثنا نیست و برخی از علما در خصوص این روایت، دیدگاه خود را ارائه کردهاند؛ ولی گذشت زمان، عدم صحت تطبیقات را به همگان نشان داد. در این باره یکی از پژوهشگران عرصه مهدویت مینویسد:
ظهور امام مهدی نشانههایی دارد؛ نشانههایی که مطرح شدن آنها از سوی پیشوایان دینی همراه با مقاصدی بوده است. تحقق برخی از این مقاصد، در گرو تطبیق نشانهها بر مصادیق خارجی است. این تطبیق،
- اولاً، نیازمند ضوابط ومعیارهایی است که ما را به مصداق واقعی نشانهها راهنمایی کند؛
- ثانیاً، در مسیر آن، دو مشکل اساسی وجود دارد:
- نخست این که همیشه احتمال وجود مصادیق دیگری برای نشانهها وجود دارد.
- دوم این که برای نشانهها میتوان مصادیق جعلی ساخت.
از این رو، نیازمند معیارهایی هستیم که بتوانیم در روند تطبیق از آن پیروی کرده و از دشواریهای یاد شده عبور نماییم.
ضوابط یادشده بدین قرارند:
- نخست این که تطبیق باید همراه با یقین باشد؛
- دوم، مصداق مورد نظر باید تمام ویژگیهای یاد شده برای نشانه مربوط را بالفعل دارا باشد؛
- سوم، جریان تطبیق نباید به تأویل روایات بینجامد؛
- چهارم، تطبیق باید با ضوابط و چارچوبهای کلی دین هماهنگ باشد و تطبیق نباید موجب زیر پا گذاشته شدن یکی از ضوابط دین شود؛
- پنجم، این که در جریان تطبیق باید نشانههایی که در آنها احتمال وجود مصادیق جعلی وجود دارد، بر نشانههایی که جعل شدنی نیستند، عرضه شوند.
با توجه به پنج معیار یاد شده، میتوان به مصادیق واقعی نشانههای ظهور که احتمال تعدد مصداق و جعل در آنها نمیرود، دست یافت.[9]
بر اساس همین معیارها اساسا معلوم نیست قوم مشرق ایرانی ها باشند؛ علاوه بر این در فرازی از این روایت اشاره به حمله مسلحانه شده است در حالی که تشکیل حکومت جمهوری اسلامی یک انقلاب فرهنگی بود نه نظامی .
بدین ترتیب تطبیق این روایات بر حکومت ها به نوعی منجر به توقیت می گردد که روایات کذب الوقاتون را در بر می گیرد.
وظیفه اصلی
یکی از وظایف شیعیان، در دوران غیبت حضرت مهدی، مهیا بودن برای ظهور آن حضرت است. در برخی روایات آمده است: «هر یک از شما برای قیام قائم باید آماده گردد، هر چند با تهیه یک تیر باشد»[10] به همین دلیل، تکلیف شیعیان مشخص است و باید برای زمینه سازی ظهور، نهایت تلاش خود را به کار گیرند.
پانویس
- ↑نعمانی، الغیبه، ص 273.
- ↑نعمانی، الغیبه، ص 273.
- ↑مجلسی، بحارالانوار، ج 53 ، ص 133.
- ↑رک: نعیم بن حماد، الفتن، ص 213؛ منسوب به محمد بن جریر طبری، دلائل الامامة، ص 442؛ حائری، الزام الناصب، ج 2 ص 133
- ↑طوسی، عدۀ الاصول، ج 1، ص 154
- ↑مجلسی، بحارالانوار، ج 52 ، ص 243.
- ↑کورانی، عصرظهور، ص 221.
- ↑شجاعی، آشتی با امام زمان، ص 160.
- ↑آیتی، معیارهای تطبیق نشانه های ظهور.صص 5-24
- ↑مجلسی، بحارالانوار، ج 52 ، ص 366.
منابع
- ابن حماد، نعیم، الفتن مصحح: شورى، مجدى بن منصور، دوم، دار الكتب العلمية، بیروت، 1423.
- آیتی، نصرت الله، معیارهای تطبیق نشانه های ظهور، مجله مشرق موعود، سال ششم، شماره 23، سال 1391.
- تبرته فراهانی، سجاد و حمیدی نژاد، مهدی ، مجله بررسی سندی و دلالی روایت خروج قومی از مشرق، با تاکید مصداق شناسی آن، مطالعات مهدوی، شماره 57، سال 1403.
- حائری، على بن زين العابدين، الزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب، محقق: عاشور، على، اول، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، بیروت، 1422.
- شجاعی، محمد، آشتی با امام زمان، قم: محیی، 1383
- طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامه، مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، قم، بعثت، 1413 ق
- طوسی، محمد بن الحسن، عدۀ الاصول، قم: ستاره، 1417.
- كورانى، على، عصر الظهور، قم: دار الهدى، 1430 ه. ق
- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، دارالاحیاء التراث العربی، دوم، بیروت، 1403
- نعمانی، محمد بن ابراهيم، الغيبة، محقق: غفارى، علىاكبر، تهران، مكتبة الصدق، 1397.