تشرف علی بن ابراهیم بن مهزیار
تشرف علی بن ابراهیم بن مهزیار، از دانشنامه جامع مجازی ویکی مهدویت
ابو جعفر محمّد بن حسن بن عليّ بن ابراهيم بن مهزيار گويد: از پدرم شنيدم كه مىگفت: از جدّم عليّ بن ابراهيم مهزيار شنيدم كه مىگفت: در بسترم خوابيده بودم و در خواب ديدم كه گويندهاى به من مىگويد: به حجّ برو كه صاحب الزّمان را خواهى ديد. علىّ بن ابراهيم گويد: من خوشحال و خندان از خواب بيدار شدم و در نماز بودم تا آنكه سپيده صبح دميد و از نماز فارغ شدم و از خانه در جستجوى كاروان حاجيان بيرون آمدم و گروهى را ديدم كه مىخواهند به حجّ بروند و به نزد اوّلين آنها شتافتم و چنين بود تا آنكه بيرون رفتند و من در اين سفر مىخواستم به كوفه بروم و چون به آنجا رسيدم از مركب خود پياده شدم و متاع خود را به برادران مورد اعتمادم سپردم و رفتم تا از آل ابو محمّد( عليه السّلام) جويا شوم و جستجو كردم امّا هيچ اثر و خبرى نشنيدم و با اوّلين گروه خارج شدم و در اين سفر مىخواستم به مدينه بروم و چون به آنجا درآمدم بىصبرانه از مركب پياده شدم و متاع خود را به برادران مورد اعتمادم سپردم و رفتم تا از اخبار و آثار پرسش كنم امّا نه خبرى شنيدم و نه اثرى مشاهده كردم و پيوسته چنين بودم تا آنكه مردم به سمت مكّه حركت كردند و من هم با آنها آمدم و به مكّه رسيدم و فرود آمدم و وسایل خود را به امينى سپردم و در جستجوى آل ابو محمّد عليه السّلام بودم امّا خبرى نشنيدم و اثرى به دست نياوردم و پيوسته بين نااميدى و اميد بودم و در كار خود انديشه مىكردم و خود را سرزنش مىنمودم تا آنكه شب دامن گسترد و با خود گفتم: انتظار مىكشم تا گرد كعبه خالى شود تا بتوانم طواف كنم و از خداى تعالى مىخواهم كه مرا به آرزوى خود برساند و چون گرد خانه خدا خلوت شد براى طواف برخاستم كه به ناگاه جوانى نمكين و خوش بو را ديدم كه بردى را به كمر بسته و برد ديگر را حمايل كرده و نيز رداى خود را به گردنش برگردانيده بود. من خود را كنار كشيدم و او به من التفات كرد و گفت: اين مرد از كجاست؟ گفتم: از اهواز، گفت: آيا ابن الخصيب را مىشناسى؟
گفتم آرى خداى تعالى او را رحمت كند دعوت حق را لبّيك گفته است. سپس گفت: خدا رحمتش كند كه روزها روزه مىگرفت و شبها به نماز مىپرداخت و به قراءت قرآن مشغول و از دوستان ما بود، آنگاه گفت: آيا علىّ بن ابراهيم بن- مهزيار را مىشناسى؟ گفتم: من على هستم، گفت: اى ابو الحسن، أهلا و سهلا، آيا صريحين را مىشناسى؟ گفتم: آرى، گفت: آنان چه كسانى هستند؟ گفتم:محمّد و موسى. آنگاه گفت: آن علامتى كه بين تو و ابو محمّد عليه السّلام بود چه كردى؟
گفتم: همراه من است، گفت: نشانم بده، آن را بيرون آوردم، انگشترى زيبائى بود كه بر خاتم آن نوشته شده بود «محمّد و على»، و هنگامى كه آن را ديد گريهاى طولانى سر داد و در همان حال گريستن مىگفت: اى ابا محمّد خدا تو را رحمت كند كه امامى عادل و فرزند امامان و پدر امام بودى، خداوند تو را با پدرانت عليهم السّلام در بهشت اعلى سكنى دهد. سپس گفت: اى ابو الحسن! به منزل برو و آماده شو تا با ما سفر كنى تا آنكه چون ثلثى از شب گذشته و دو ثلث آن باقى بود به نزد ما بيا تا إن شاء اللَّه به آرزويت برسى. ابن مهزيار گويد: من به نزد وسایل خود برگشتم و در انديشه بودم تا پاسى از شب گذشت برخاستم و وسائل خود را فراهم آوردم و آن را نزديك مركب خود آورده و بار آن كردم و روى آن سوار شدم و خود را به آن درّه رسانيدم و به ناگاه ديدم آن جوان ايستاده است و مىگويد: أهلا و سهلا بك اى ابو الحسن، خوشا بر تو كه اجازه يافتى، او به راه افتاد و من هم به دنبال او و مرا از بيابان عرفات و منا گذرانيد و به پاى كوه طائف رسيديم و گفت: اى ابو الحسن پياده شو و آماده نماز باش، او پياده شد و منهم پياده شدم او از نماز فارغ شد و منهم فارغ شدم آنگاه گفت: نماز صبح را مختصر برخوان و من نيز مختصر كردم، سلام داد و روى بر خاك ماليد، آنگاه سوار شد و به من دستور داد سوار شوم من نيز سوار شدم و به راه افتاد و من نيز به دنبالش روان شدم تا آنكه به قلّهاى برآمد و گفت:
ببين آيا چيزى مىبينى؟ نگريستم و مكانى خرّم و سرسبز و پردرخت ديدم، گفتم: اى آقاى من! مكانى خرّم و سرسبز و پردرخت مىبينم، گفت: آيا در بالاى آن چيزى نمىبينى؟ نگريستم و ناگهان خود را در مقابل تپّهاى ديدم كه خيمهاى پشمين و نورانى بر روى آن بود، گفت: آيا چيزى ديدى؟ گفتم: چنين و چنان مىبينم، گفت: اى پسر مهزيار! نفست خوش و چشمت روشن باد! كه آرزوى هر آرزومندى آنجاست. سپس گفت: با من بيا، رفت و منهم به دنبالش روان شدم تا به پايه آن بلندى رسيديم، سپس گفت: پياده شو كه اينجا هر گردن كشى خوار شود و پياده شد و من هم پياده شدم و گفت: اى پسر مهزيار! زمام مركب را رها كن، گفتم: آن را به چه كسى بسپارم كه كسى اينجا نيست، گفت: اينجا حرمى است كه در آن جز دوست آمد و شد نمىكند، و افسار مركب را رها كردم سپس به دنبال او رفتم و چون به نزديك خيمه رسيد از من سبقت گرفت و گفت: همين جا بايست تا تو را اجازه دهند، و چيزى نگذشت كه نزد من برگشت و گفت: خوشا بر تو كه به آرزويت رسيدى، گويد: بر آن حضرت صلوات اللَّه عليه درآمدم و او بر بساطى كه بر آن پوست گوسفند سرخى گسترده شده بود نشسته بود و بر بالشى پوستين تكيه كرده بود، بر او سلام كردم و مرا پاسخ داد، در او نگريستم و رويش مانند پاره ماه بود، نه مدهوش و بطيء العمل و نه سريع العمل بود و قامتش معتدل بود نه بلند و نه كوتاه، پيشانيش صاف و ابروانش پيوسته و چشمانش درشت و بينىاش كشيده و گونههايش هموار، و خالى بر گونه راستش بود. چون چشمم بدو افتاد در نعت و وصف او حيران شدم. آنگاه به من فرمود: اى پسر مهزيار! برادرانت در عراق چگونهاند؟ گفتم: تنگدست و گرفتار و شمشير بنى شيصبان پياپى بر آنها فرود مىآيد. فرمود: خدا آنها را بكشد تا كى نيرنگ مىورزند، گويا آنها را مىبينم كه در خانههاى خود كشته افتادهاند و امر پروردگارشان شب و روز آنها را فرا گرفته است، گفتم: اى فرزند رسول خدا! اين امر كى واقع خواهد شد؟ فرمود: هنگامى كه مردمى بىفرهنگ كه خدا و رسول از آنها بيزارند ميان شما و كعبه حائل شوند و در آسمان سه سرخى پديدار شود و در آن ستونهايى سيمين و نورانى نمودار گردد و از ارمنستان و آذربايجان «سروسى» به شورش برخيزد و قصد سرزمينهاى وراى رى را داشته باشد هم آنجا كه آن كوه سياه به آن كوه سرخ بهم پيوسته و نزديك به كوه طالقان است و ميان او و مروزى نبرد سختى درگيرد كه كودكان در آن پير شوند و بزرگان در آن به نهايت پيرى رسند و كشتار در ميان آنها ظاهر گردد، در چنين هنگامى منتظر ظهور او باشيد تا به «زوراء» درآيد و چندان در آنجا نماند و به «ماهان» وارد شود و بعد از آن به واسط عراق بيايد و در آنجا يك سال يا اندكى كمتر بماند سپس به سمت كوفه حركت كند و ميان آنها جنگى درگيرد كه از نجف تا حيره و غرىّ را فرا گيرد، جنگى سخت كه عقول را زايل كند و هر دو طايفه نابود شوند و خداوند باقيمانده آنها را درو كند.
سپس اين قول خداى تعالى را برخواند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ امر ما در شب يا روز بر آنها درآيد و آنها را درو خواهيم كرد، گوئيا كه از ديروز گذشته اصلا نبودهاند.[1] گفتم: اى آقاى من و اى فرزند رسول خدا! مقصود از امر چيست؟ فرمود: ما امر خدا و لشكريان او هستيم. گفتم: اى آقاى من و اى فرزند رسول خدا! آيا وقت آن نرسيده است؟ فرمود: اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ.[2]
بررسی گزارش تشرف
داستان تشرف ابن مهزیار به محضر امام عصر در سه منبع نقل شده است. در کتاب کمال الدین با دو سند ذکر شده است.در یک مورد ابراهیم بن مهزیار صاحب تشرف است[3] و در جایی دیگرعلی بن ابراهیم مهزیار.[4] همچنین طبری در دلائل الامامه وشیخ طوسی هر دو با اسناد متفاوت داستان تشرف را از علی بن ابراهیم بن مهزیار نقل کرده اند.[5]
سند اول کمال الدین
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى بْنِ أَحْمَدَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ وَجَدْتُ فِي كِتَابِ أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الطُّوَالُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ الطَّبَرِيِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ سَمِعْتُ أَبِي يَقُولُ سَمِعْتُ جَدِّي عَلِيَّ بْنَ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ يَقُولُ كُنْتُ نَائِماً فِي مَرْقَدِي...
در این سند افرادی مانند ابوالحسن علی بن موسی[6] ، محمد بن احمد الطول[7]، حسن بن علی طبری [8] مجهول اند .بنابراین سند آن ضعیف است.
سند دوم کمال الدین
مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ قَال...
سند این روایت پذیرفتنی است چرا که راویان آن همگی توثیق شده اند.[9]
سند دلائل الامامه
وَ رَوَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلٍ الْجَلُودِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْخَيْرِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الطَّائِيُّ الْكُوفِيُّ فِي مَسْجِدِ أَبِي إِبْرَاهِيمَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ يَحْيَى الْحَارِثِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ الْأَهْوَازِيُّ، قَالَ:
این روایت در دلائل الامامه نقل شده است. در انتساب این کتاب به طبری شیعی اختلاف وجود دارد.[10]راویان این سند هم در رجال شیعه شناخته شده نیستند[11] و محتوای آن هم با گزارش های مشابه متفاوت است.
سند طوسی
وَ أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ عَنِ التَّلَّعُكْبَرِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ رَجُلٍ ذَكَرَ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ قَزْوِينَ لَمْ يَذْكُرِ اسْمَهُ عَنْ حَبِيبِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يُونُسَ بْنِ شَاذَانَ الصَّنْعَانِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ الْأَهْوَازِيِ فَسَأَلْتُهُ عَنْ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ .
این سند هم دارای ضعف است زیرا در زنجیره سند احمد بن علی الرازی (الخضیب الایادی) ضعیف شناخته شده است.[12]همچنین مردی از قزوین وجود دارد که ناشناس است علاوه بر آن ازشخصیت صنعانی هم اطلاعی نداریم.
تحلیل گزارش ها
1. از میان چهار نقل این روایت، اسانید سه مورد از آنها از نظر رجالی ضعیف و مشتمل بر افراد ناشناس و مجهول الحال هستند و تنها نقلی که همه افراد مذکور در سندش شناخته شده هستند روایتی است که صدوق در کمال الدین از طریق محمد بن موسی بن المتوکل از عبدالله بن جعفر حمیری از ابراهیم بن مهزیار نقل کرده است.
2 .از این چهار نقل سه نقل آن مربوط به علی بن ابراهیم بن مهزیار و یک نقل مربوط به ابراهیم بن مهزیار است.در کتب معتبر رجال شیعه دو برادر با عنوان «ابن مهزیار» معرفی شده اند: نخست علی بن مهزیار اهوازی و دیگری برادرش ابراهیم بن مهزیار اهوازی. درباره علم و تقوا و وثاقت و منزلت والای علی بن مهزیار تردیدی نیست[13] ، درباره برادرش ابراهیم بن مهزیار اختلاف نظر وجود دارد[14]، اما از شخصیت سوم یعنی “علی بن ابراهیم بن مهزیار” نامی در کتب رجال متقدم یافت نمیشود و اگر چنین شخصیتی وجود خارجی داشته باشد اطلاعاتی درباره وثاقت و صداقت او نداریم. آنچه درباره او داریم نقل تشرف مذکور است. اگر گفنه شود علی بن ابراهیم بن مهزیار احتمالا همان علی بن مهزیار است، علاوه بر نپذیرفتن این سخن از اساس وجود علی بن مهزیار در دوران غیبت کبرا امکان پذیر نیست. زیرا وی از اصحاب دانشمند و شناخته شدهی امام رضا و امام جواد و امام هادی است و منصب وکالت و نیابت از سوی دو امام اخیر داشته و توقیعاتی در تمجید از او صادر شده است.[15] چنین کسی اگر در عصر امام عسکری زنده می ماند، گزارشهای متعددی درباره ارتباط خاص او با امام عسکری نیز نقل میشد حال آنکه چنین نیست و این حاکی از آنست که وی قبل از دورهی امامت امام عسکری یا در اوایل دورهی امامت ایشان وفات کرده است.باقی ماندن علی بن مهزیار تا عصر غیبت کبرا در صورتی ممکن است که عمر طولانی داشته باشد حال آنکه رجال شناسان شیعه با اینکه اطلاعات قابل توجهی دربارهی وثاقت و مقام علمی و آثارش ارائه کرده اند، به عمر غیرعادی او اشارهای ندارند. برخی از معاصرین نیز بر این باورند که دلیلی وجود ندارد که علی بن مهزیار تا زمان امامت امام عسکری زنده مانده باشد.[16] همچنین برخی از گزارش ها از مرگ وی قبل از شهادت امام عسکری حکایت دارد[17].
علاوه بر عدم امکان انطباق تاریخی دیدار علی بن مهزیار با امام اشکال دیگری که وارد است اینکه وی با اینکه از نزدیکان و وکلاء ائمه بوده طبق متن حدیث چطور سالیان متمادی برای دیدن حضرت به حج مشرف شده و به دنبال ورثه امام بوده است[18]. بنابرابن نمی توان گفت علی بن ابراهیم بن مهزیار همان علی بن مهزیار معروف است.
اما درباره نقل ابراهیم بن مهزیار علاوه بر آنکه از دوران حیات وی اطلاع دقیق نداریم، گزارش وی نیز دچار اشکال است ؛ با این توضیح که در این تشرف آمده است«قَالَ لِي وَ ايْمُ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْرِفُ الضَّوْءَ بِجَبِينِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى ابْنَيِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ع از اخبار به خدا سوگند پيشانى محمّد و موسى فرزندان حسن بن علىّ عليهما السّلام را نورانى و درخشان مىبينم»[19]
در حالی که برای امام عسکری تنها یک فرزند وجود دارد. و ادعای دو فرزند برای حضرت خلاف اجماع شیعه است .
با توجه به آنچه ذکر شد،گرچه اصل وقوع تشرف محضر امام عصر به ویژه در دوران غیبت صغرا پذیرفته شده است، اما نقل این تشرف از جانب علی بن اراهیم بن مهزیار ابهاماتی دارد و پذیرش آن با مشکلاتی روبروست.
پانویس
- ↑يونس: 24.
- ↑محمد بن علی بن بابویه ،صدوق،کمال الدین ،ج2،ص 465.
- ↑همان، ج 2،ص 445.
- ↑همان، کمال الدین ،ج2،ص 465.
- ↑منسوب به محمد بن جریر طبری؛ دلائل الامامه؛ ص 539. شیخ طوسی؛ الغیبه؛ص 266.
- ↑علی نمازی شاهرودی؛ مستدرکات علم رجال؛ ج5؛ ص 484.
- ↑همان ، ج6؛ص 421.
- ↑همان؛ج2، 458.
- ↑به ترتیب راویان: رک: حسن بن علی حلی ؛ رجال ؛ص 337. احمد بن علی نجاشی؛ رجال؛ ص 219. محمد بن عمر کشی؛ رجال؛ ص 531.
- ↑رک: نعمت الله صفری فروشانی؛ محمد بن جریر طبری و دلائل الامامه ؛ صص222-240.
- ↑علی نمازی شاهرودی؛ مستدرکات علم رجال؛ ج7، ص 130.
- ↑رک: محمد بن الحسن طوسی؛ فهرست؛ ص 73 . طوسی؛ رجال، ص 416.
- ↑رک : محمد بن عمرکشی؛ رجال؛ ص و 562 و 549. احمد بن علی نجاشی؛ رجال؛ص 254 محمد بن الحسن طوسی، رجال، ص 388.
- ↑رک:ابوالقاسم خویی،معجم رجال الحدیث؛ ج1،ص 304-305.
- ↑احمد بن علی نجاشی؛ رجال ؛ص 253.
- ↑ابوالقاسم خویی؛ معجم رجال الحدیث؛ ج ۱۲، ص ۱۹۸.
- ↑رک: محمد بن یعقوب کلینی؛الکافی؛ ج ۴، ص ۳۱۰.
- ↑حَجَجْتُ عِشْرِينَ حِجَّةً كُلًّا أَطْلُبُ بِهِ عِيَانَ الْإِمَامِ فَلَمْ أَجِدْ إِلَى ذَلِكَ سَبِيلا( محمد بن الحسن طوسی، الغیبه، ص 263)
- ↑محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین ، ج2، ص446.
منابع
- ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحديث، قم، مركز نشر آثار شيعه،1410ق.
- احمد بن علی نجاشی، رجال نجاشی، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1407.
- عزیزالله عطاری، مسند امام عسکری، مرکز فرهنگی خراسان، تهران، 1391.
- على نمازى شاهرودى، مستدركات علم رجال الحديث، تهران، 1414 ه. ق.
- محمد بن الحسن طوسى ،فهرست، محقق طباطبائى، عبدالعزيز، مكتبة المحقق الطباطبائي،قم، 1420 ق.
- محمد بن الحسن طوسى، الغيبة،محقق، تهرانى، عباد الله و ناصح؛ على احمد،دار المعارف الإسلامية، قم، 1411 ق.
- محمد بن جرير طبرى آملى، دلائل الإمامة ،قم، قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، بعثت، 1413ق.
- محمد بن علی ابن بابويه ،كمال الدين و تمام النعمة،محقق: غفارى، على اكبر، اسلامیه ، تهران، 1395.
- محمد بن عمر کشی، رجال کشی، انتشارات دانشگاه مشهد، مشهد، 2348.
- نعمت الله صفری فروشانی،«محمد بن جریر طبری آملی و دلائل الإمامة»، مجله علوم حدیث، شماره 37 و 38 پاییز، دانشگاه قران و حدیث، قم، 1384.
- حسن بن یوسف بن مطهر حلی، الخلاصه، تحقیق محمد صادق بحر العلوم، داراذخار، نجف، 1411.