آیه هادی - آیه ۷ سوره رعد
آیه هادی - آیه ۷ سوره رعد، از دانشنامه جامع مجازی ویکی مهدویت
««وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ؛ كسانى كه كافر شدند گويند چرا از پروردگارش آيتى به او نازل نمىشود، تو فقط بيمرسانى، و هر گروهى را رهبرى هست»»[1]
شرح مختصر
یکی از آیاتی که درباره مسئله مهدویت میتواند مورد توجه قرار گیرد آیه 7 سوره رعد است. قرآن مجيد، در سوره رعد، ميان «منذر» و «هادى» تفكيك كرده، منصب نخست را براى رسول اكرم(ص) ثابت دانسته و منصب دوم را به حالت استمرار بيان كرده است؛ اين معنى از تفسير خود آيه فهميده مىشود كه سنت الهى بر وجود يك هدايتگر براى هر قومى، تعلق گرفته است. در این دوره امام زمان(عج) به عنوان مصداق هادی می باشد.
واژه شناسی آیه
در این آیه چند واژه مورد بررسی قرار می گیرد:
نذر
مندر از ریشه نذر(النون و الذال و الراء) کلمهای است که بر تخویف یا تخوُّف دلالت دارد. از آن «إنذار» به معنای ابلاغ است؛ و این واژه تقریباً همیشه در زمینه تخویف(ترس) به کار میرود. همچنین «تناذروا» به معنای این است که برخی از یکدیگر میترسند. «النذیر» به معنای هشداردهنده است و جمع آن «النذور» میباشد. همچنین «نذر» به معنای چیزی است که واجب است، به گونهای که گویی نذر شده است، یعنی واجب شده است. نذير، به معناي منذر؛ يعني اعلام کنندهاي که بيم دهنده است. منذر کسي است که اخباري هشدار دهنده ميدهد.[2]
در لسان العرب «نذر» ثلاثي را به معناي دانستني عنوان كرده که موجب حفاظت و مراقبت ميشود و «انذر» را «آگاه گردن» معنا کرده است.[3]
بر اساس کلام ابن منظور می توان گفت، تخویف و ترساننده، معناي مستقيم منذر نيست؛ بلکه لازمه معناي آن است؛ چون کسي که به ديگري خبري هشدار دهنده ميدهد، او را از عاقبت امر ميترساند، نه اينکه بخواهد کسي را ابتدا بترساند. لذا اگر «منذر» «ترساننده» معنا شده است، لازمه معنا به عنوان معنا ارائه شده است.
امت
راغب درباره معناي «امت» مينويسد: «کلُّ جماعةٍ يجْمَعُهُمْ أَمرٌ ما؛ إمّا دينٌ واحدٌ» هر جماعتي که چيزي آنها را مجتمع کند: دين واحد، زمان واحد، مکان واحد.[4]
مردم يک زمان که تابع پيامبري هستند؛ امت آن پيامبر محسوب ميشوند. همچنين مردمي که در يک زمان مجتمعاند، امت آن زمان به شمار ميآيند. مردمي که در يک دين مشترکاند، امت پيامبر آن دين محسوب ميگردند .بنابراين، همه مسلمانان از زمان پيامبر(ص) تا آخرين نفوس آنانکه به دنيا ميآيد، امت پيامبر و امت اسلام هستند؛ بلكه همه مردم آخرالزمان، چه مسلمان و چه غيرمسلمان، امت پيامبر آخرالزمان محسوب ميگردند؛ چون «يجمَعُهُم أمر ما» دين يا زمان يا مكان واحد است. [5]
در آيه مورد بحث آمده است: « إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ؛ تو منذر هستي» و آيه ديگر فرمود: « وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ؛ هر امتي باشد نذيري در آن هست»[6]؛ حال، آيا اين امت به معناي همان امت وسيع است؛ يعني مشتمل بر تمام مردمي که از زمان پيامبر آمده اند تا آخر؛ يا اينکه اينجا امت معناي اخصي دارد؟
واژه امت اين کشش را دارد که بر مردم يک زمان و يا يک مکان اطلاق گردد. مثلاً صحيح است که به مردم مکه و مدينه گفته شود: «امت پيامبر» همچنين به مردمي هم که در عصرهاي متمادي هستند، امت اطلاق ميگردد. بنابراين، واژه «امت» از نظر مصاديق گستره متفاوتي دارد و با اعتبارات مختلف، محدودهها و مصاديق متنوعي را پوشش ميدهد.[7]
قوم
ابن منظور در لسان العرب ميگويد: «وَ قَومُ کُلُّ رَجُلٍ شيعَتُهُ وَ عَشيرَتُهُ؛ قوم هرکس پيروان و قبيله اويند»،[8] در تاج العروس آمده است: «و القوم الجماعةُ مِن الرَّجالِ وَ النَّساءِ معاً [9]از قرآن هم شاهد ميآورد که ««لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم»»[10] يعني جماعت[11].
تفاوت کاربرد واژه قوم با امت
قرآن نيز در آيات مختلف، از عنوان «قوم لوط»[12]؛ «قوم موسي»[13]و «قوم نوح»[14] استفاده كرده است. از کاربرد اين کلمه در آيات قرآن چنين بر ميآيد که معناي قوم همانند امت نيست. امت به اندك اعتباري قابل اطلاق بر مصاديق متفاوت از نظر دامنه است ولي قوم کساني هستند که در يک محدوده زماني با فرد مرتبطاند. به عبارت ديگر، «امت» فقط يك قيد دارد و آن حداقل ماده اجتماع است: «يَجْمَعُهُمْ أمُرما» ولي قوم قيد ديگري نيز دارد و آن قيد «همزماني» است. [15]
به مردم اين عصر«امت پيامبر» اطلاق ميشود؛ ولي به مردم اين زمان، «قوم پيامبر» گفته نميشود. قرآن مجيد وقتي انبيا را با قومشان ياد ميكند، مقصود مردم زمان حضور آن نبي است.
کاربرد کلمه قوم در قرآن شاهد اين مطلب و مدعا است مانند آیه ««يَأَيهَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتىِ اللَّهُ بِقَوْمٍ يحِبُّهمْ وَ يحبُّونَه؛ اگر از دين برگرديد، خداوند، قومي را ميآورد که پروردگار آنان را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند؛ يعني آنها قوم ديگري اند»» [16]
هادی
هادی از ریشه هدی(الهاء و الدال و حرف معتل یا) دو اصل دارند. یکی به معنای پیشرفت برای راهنمایی، و دیگری به معنای ارسال لطف است. در معنای اول میگویند: «هدَیتُه الطَّریق هِدايةً»، به این معنا که من او را در مسیر پیش بردم تا راهنماییاش کنم.[17]در آیه به صورت اسم فاعل آمده است به معنای هدایت و راهنما معنا می شود. درباره مصداق آن در ادامه سخن می گوئیم .
تفاوت ميان «انذار» و «هدايت»
انذار براى آن است كه گمراهان از بيراهه به راه آيند، و در متن صراط مستقيم جاى گيرند ولى هدايت براى اين است كه مردم را پس از آمدن به راه به پيش ببرد.
در حقيقت « منذر» همچون علت محدثه و ايجاد كننده است، و هادى به منزله علت مبقيه و نگهدارنده و پيش برنده، و اين همان چيزى است كه ما از آن تعبير به رسول و امام مىكنيم، رسول، تاسيس شريعت مىكند و امام حافظ و نگهبان شريعت است. [18]
دلالت آیه بر امامت و مهدویت
از صريح آيه فوق استفاده مىشود كه بهطور عموم براى هر قومى هدايت كنندهاى است بهحق و حقيقت كه در هر زمانى بايد وجود داشته باشد. اين حقيقت با آيات و روايات معتبر و براهين عقلى سازگارى دارد؛ زيرا مقتضاى ربوبيّت الهى اين است كه خداوند متعال در هر عصر و زمانى براى مردم حجتى قرار دهد تا آنان را به حقّ و غايت و هدف از خلق هدايت و رهنمون سازند.
خداوند مىفرمايد: ««الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَ الَّذِي قَدَّرَ فَهَدى؛ همان خداوندى كه آفريد و منظّم كرد و همان كه اندازهگيرى كرد و هدايت نمود»»[19]
اين سنت در نوع انسان نيز جارى است؛ به اين معنا كه خداوند مردم را خلق نمود و هرچيز را در جاى خود قرار داد، و تقدير نمود كه آنان را به كمالاتشان راهنمايى كند و بهطور حتم اين هدف را از راه اسباب طبيعى كه همان وجود هاديان معصوم از هر خطا و اشتباه است دنبال مىكند.
«هادى» در اصطلاح قرآن
آيه فوق دلالت دارد بر اينكه زمين هيچگاه از هادى به حقّ خالى نمىگردد، خواه نبى باشد يا غير نبى.
اطلاق آيه در ««وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ»» حصر مصداق هادى در انبياء را نفی می کند، همانگونه كه زمخشرى در ذيل آيه شريفه در تفسير «كشّاف» به آن اشاره كرده است[20]؛ زيرا در غير اين صورت لازم مىآيد در عصرهايى كه از نبى خالى است حجت و هادى براى بشر وجود نداشته باشد.
حال مشاهده كنيم كه هادى بالاصاله در اصطلاح قرآنى كيست؟ با مراجعه به قرآن پى مىبريم كه امر هدايت بالاصاله از آن خداوند است، آنگاه خداوند به هركسى كه اراده كند با ايجاد قابليّت در او تفويض مىكند«« قُلْ هَلْ مِنْ شُرَكائِكُمْ مَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»»[21] «بگو: آيا هيچيك از معبودهاى شما به سوى حقّ هدايت مىكند؟ بگو: تنها خدا به حق هدايت مىكند. آيا كسى كه به سوى حق هدايت مىكند براى پيروى شايستهتر است يا آن كس كه خود هدايت نمىشود مگر هدايتش كنند؟ شما را چه مىشود، چگونه داورى مىكنيد؟!»
از اين آيه بهطور صريح استفاده مىشود كه امر هدايت منحصر به خداوند است؛ زيرا ربوبيّت از آن خداوند است. و لذا هركس كه قرار است به اين مقام برسد بايد از جانب خداوند منصوب باشد، لذا خداوند متعال مىفرمايد: ««وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا؛ و ما آنان را امامانى قرار داديم كه به امر ما هدايت مىكنند»»[22]
و آياتى ديگر نيز بر اين مطلب دلالت دارد و اين مؤيّد مطلبى است كه در علم كلام به آن اشاره شده است كه امامت عهد و منصب الهى است و خدا به هركس كه اراده و مشيّتش تعلّق گرفته براساس قابليّتهاى ذاتى كه به او مىدهد افاضه مىكند.[23]
مصداق «هادى» در آيه
آيه فوق بهطور صريح بر وجود هادى على الاطلاق در هر زمان براى اتمام حجت بر خلق در روى زمين دلالت دارد. حال ببينيم كه مصداق هادى در اين آيه كيست؟ همانگونه كه اشاره شد نمىتوان هادى در آيه را به كتاب آسمانى معنا كرد؛ زيرا قبل از حضرت نوح كتاب تشريعى نبوده است، همانگونه كه مصداق هادى را لوح محفوظ گرفتن معنا ندارد؛ زيرا تنها يك لوح محفوظ وجود دارد نه اينكه براى هر قومى يك لوح وجود داشته باشد. و نيز همانگونه كه اشاره شد نمىتوان هادى را در نبى خلاصه كرد. و نمىتوان مصداق هادى را خداوند قرار داد؛ زيرا گرچه خداوند هادى على الاطلاق و بالاصاله است، ولى از آنجا كه در آيه فوق به صورت نكره آمده و دلالت بر تعدد دارد نمىتوان مصداق آن را خداوند قرار داد، خصوصا با درنظر گرفتن اين نكته كه هدايت خداوند بهطور مستقيم و بدونواسطه نخواهد بود بلكه به توسط هاديانى از جنس خود بشر انجام خواهد گرفت، كه آنها از خداوند به جهت ارتباط خاص با او، تلقى مىكنند، و سپس به مردم انتقال مىدهند.
نتيجه اينكه لازم است در هر زمانى زمين خالى از حجت نباشد خواه نبى باشد يا امام. و از آن جهت كه اين حجّت در عصر ما امام زمان(عج) است می توان آیه را بر مسئله مهدویت منطبق دانست.
بررسى روايات
با مراجعه به رواياتى كه مربوط به آيه مورد بحث است پى مىبريم كه پيامبر اكرم و اهل بيت(علیهم السلام) او به اين مطلب مهم تأكيد كرده و آيه را بر ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان منطبق ساختهاند. اينك به برخى از روايات كه در كتب شيعه و سنى آمده اشاره مىكنيم:
در منابع شیعی
در منابع شیعی چندین روایت نقل شده است: حنان بن سدير عن أبي جعفر قال: سمعته يقول في قول الله تبارك و تعالى: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِقَوْمٍهادٍ»- فقال: قال رسول الله(ص): «أنا المنذر و علي الهاد، و كل إمام هاد للقرن[24] الذي هو فيه؛ پيامبر اکرم(ص) فرمود: من، انذار دهنده و علي(ع)، هدايت کننده است، و هر امامي هدايت کننده قومي است که در بين آنها زندگي ميکند»[25]
در أمالي صدوق با استناد به عباد بن عبد الله چنين نقل ميكند:
قال على(ع): مَا نَزَلَتْ مِنَ الْقُرْآنِ آيَةٌ إِلَّا وَ قَدْ عَلِمْتُ أَيْنَ نَزَلَتْ وَ فِيمَنْ نَزَلَتْ وَ فِي أَيِّ شَيْءٍ نَزَلَتْ وَ فِي سَهْلٍ نَزَلَتْ أَوْ فِي جَبَلٍ نَزَلَتْ قِيلَ فَمَا نَزَلَ فِيكَ فَقَالَ لَوْ لَا أَنَّكُمْ سَأَلْتُمُونِي مَا أَخْبَرْتُكُمْ نَزَلَتْ فِيَّ الْآيَةُ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَرَسُولُ اللَّهِ الْمُنْذِرُ وَ أَنَا الْهَادِي إِلَى مَا جَاءَ بِهِ.؛ امام علی: من هر آيهاي که نازل شده، ميدانم کجاست و دربارة چه کسي است و دربارة چيست؛ در بيابان نازل شده و يا در کوه. پرسيدند، در بارة شما چه نازل شده است؟ فرمود: اگر سوال نميکرديد به شما خبر نميدادم؛ اين آيه در حق من نازل شده است. «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِقَوْمٍهادٍ» پس، رسول الله(ص)، منذر و من، هدايتكننده هستم به آنچه بر ايشان نازل شده است.[26]
شيخ صدوق در تفسير اين آيه چنين نگاشته است: «وَلِكُلِقَوْمٍهادٍ» فالنذر هم الرسل و الأنبياء و الأوصياء هداة و في قوله عز و جل «وَ لِكُلِقَوْمٍهادٍ» دليل على أنه لم تخل الأرض من هداة في كل قوم و كل عصر تلزم العباد الحجة لله عز و جل بهم من الأنبياء و الأوصياء فالهداةُ من الأنبياء و الأوصياء لا يجوز انقطاعهم ما دام التكليف من الله عز و جل لازما للعباد لأنهم يؤدون عن النذر و جائز أن تنقطع النذر كما انقطعت بعد النبي فلا نذير بعده؛ منذر رسل و انبيا هستند و اوصيا، هاديانند و جمله« لِكُلِقَوْمٍهادٍ» دليل است بر اين که زمين هيچگاه از هادي در هر قومي و در هر عصري خالي نيست و حجت از جانب خداوند براي آنها از انبيا و اوصيا لازم است؛ روا نيست كه سلسله هاديان از انبيا و اوصيا منقطع شود، مادام كه تكليف الاهى بر بندگان لازم است؛ زيرا آنان سخن رسول نذير را مىرسانند؛ امّا رواست كه سلسله نذيران منقطع گردد؛ چنانكه پس از پيامبر اكرم(ص) منقطع گرديد و هيچ نذيرى پس از او نيست[27]
در منابع اهل سنت
به نقل از ابن عباس و سعيد ابن جبير نقل شده است كه وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر(ص) دست خود را بر سينه علي(ع) نهاد و فرمود: من منذرم: «انا المنذر» سپس با دست به شانة علي (ع) اشاره نمود و فرمود: يا علي! تو هادي ميباشي که به وسيلة تو اين امت راهنمايي ميشوند.
سيوطي در تفسير خود چنين آورده است:
وأخرج ابن مردويه والضياء في المختارة عن ابن عباس رضي الله عنهما في الآية قال رسول الله صلى الله عليه وسلم المنذروالهادي علي بن أبي طالب رضي الله عنه؛ وأخرج ابن جرير وابن مردويه وأبو نعيم في المعرفة والديلمي و ابن عساكر وابن النجار قال لما نزلت «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِقَوْمٍهادٍ» وضع رسول الله صلى الله عليه وسلم يده على صدره فقال أنا المنذر وأوما بيده إلى منكب علي رضي الله عنه فقال أنت الهادي يا علي بك يهتدى المهتدون من بعدي؛ ابنمرويه و ضياء راجع به اين آيه از ابنعباس نقل كردهاند كه پيامبر(ص) فرمود: منذر و هادي، علي بن ابيطالب(ع) است. ابن جرير و ابن مردويه و ابونعيم در كتاب «المعرفة» و ديلمي و ابنعساكر و ابننجار گفتند: وقتي آيه «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِقَوْمٍهادٍ» نازل شد، پيامبر خدا (ص) دست خود را بر سينه او [علي بن ابيطالب(ع) گذاشت و فرمود: من، منذر هستم و با دست به شانة علي(ع) اشاره كرد و فرمود، تو هادي هستي، اي علي(ع) ! به واسطة تو افراد قابل هدايت بعد از من هدايت ميشوند[28]
طبري نيز در تفسير خود حديث را بدين صورت آورده است:
حدثنا أحمد بن يحيى الصوفي، قال: حدثنا الحسن بن الحسين الأنصاري، قال: حدثنا معاذ بن مسلم، حدثنا الهروي، عن عطاء بن السائب، عن سعيد بنجبير، عن ابن عباس، قال: لما نزلت «إنَّما أنتَ مُنْذرٌ ولِكُلَّ قَوْمٍ هادٍ» وضع يده على صدره، فقال: أنا المنذروَ لِكُلِقَوْمٍهادٍ، وأومأ بيده إلى منكب علي، فقال: أنت الهادي يا علي، بك يهتدي المهتدون بعدي؛ وقتی این آیه نازل شد: «إنَّما أنتَ مُنْذرٌ ولِكُلَّ قَوْمٍ هادٍ»، پیامبر دستش را بر سینهاش گذاشت و گفت: من هشداردهنده برای هر قومی هستم و سپس با دستش به شانه علی اشاره کرد و گفت: تو ای علی، راهنما هستی، و به وسیله تو هدایتشدگان بعد از من هدایت خواهند شد» [29]
حاکم حسکاني نيز از طرق متعدد و اسانيد مختلف اين مضمون را از حضرت علي(ع) و ابن عباس و ابوبرزه اسلمي و ابوهريره و... چنين آورده است:
حدثني الوالد; عن أبي حفص بن شاهين، قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد الهمداني قال: حدثنا أحمد بن يحيى الصوفي وإبراهيم بن خيرويه، قالا: حدثنا حسن بن حسين و أخبرنا أبو بكر محمد بن عبد العزيز الجوري قال: أخبرناالحسن بن رشيق المصري قال: حدثنا عمر بن علي بن سليمان الدينوري: قال: حدثنا أبو بكر محمد بن ازداد الدينوري قال: حدثناالحسن بن الحسين الأنصاري قال: حدثنا معاذ بن مسلم عن عطاء بن السائب عن سعيد بن جبير: عن ابن عباس قال: لما نزلت: (إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ [وَ لِكُلِقَوْمٍهادٍ]) قال رسول الله 6: أنا المنذر وعلي الهادي من بعدي وضرب بيده إلى صدر علي فقال: «أنت الهادي بعدي يا علي بك يهتدي المهتدون» ابنعباس گفت: هنگامي كه اين آيه نازل شد، پيامبر خدا(ص) فرمود: من، منذر هستم و علي، بعد از من هادي است و با دست خود بر سينه علي(ع) زد و فرمود: تو هادي بعد از من هستي؛ واي علي! به واسطه تو هدايتشوندگان بعد از من هدايت ميشوند.[30]
أخبرنا أبو يحيى الحيكاني قال: أخبرنا أبو الطيب محمد بن الحسين بالكوفة قال: حدثنا علي بن العباس بن الوليد، قال: حدثنا جعفر بن محمد بن الحسين قال: حدثنا حسن بن حسين، قال: حدثنا معاذ بن مسلم الفراء، عن عطاء بن السائب، عن سعيد بن جبير: عن ابن عباس قال: لما نزلت: «إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِقَوْمٍهادٍ» أشار رسول الله(ص) بيده إلى صدره فقال: أنا المنذر «لِكُلِقَوْمٍهادٍ» ثم أشار بيده إلى علي فقال: يا علي بك يهتدي المهتدون؛ بعدی ابنعباس ميگويد: وقتي اين آيه نازل شد، پيامبر خدا(ص) با دست به سينه خودش اشاره كرد و فرمود: من، منذر هستم و با دست به علي(ص) اشاره كرد و فرمود: اي علي به واسطه تو، هدايتشوندگان بعد از من، هدايت ميشوند.[30]
آشکار است که اين حديث در منابع اهل سنت نيز با تعدد منابع و طرق در حد استفاضه بوده است و می توان گفت مفسران اهل سنت به هادی بودن اهل بیت به عنوان یک قول مستند تکیه داشته اند.
بدین ترتیب امیر المومنین اول از هادیان قوم بوده اند و امروز امام مهدی به عنوان هادی قوم شناخته می شود.
پانویس
- ↑رعد، 7
- ↑ابن فارس، معجم المقاييس اللغة، ج 5، ص 414.
- ↑ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 201.
- ↑راغب اصفهانی، المفردات، 86.
- ↑کلباسی، گونه شناسي وجود حجت حي با تأکيد بر دو واژه مُنذر و هاد، مجله انتظار موعود، ص 44
- ↑فاطر، 25.
- ↑کلباسی، گونه شناسي وجود حجت حي با تأکيد بر دو واژه مُنذر و هاد، مجله انتظار موعود، ص 44
- ↑ابن منظور، لسان العرب، ج 12، ص 505.
- ↑حسيني زبيدي، تاج العروس، ج 17، ص 590.
- ↑حجرات، 11.
- ↑حسيني زبيدي، لسان العرب، 1414، ج 17، ص 590.
- ↑هود، 70.
- ↑قصص، 76.
- ↑نوح، 70.
- ↑کلباسی، گونه شناسي وجود حجت حي با تأکيد بر دو واژه مُنذر و هاد، مجله انتظار موعود، ص 44
- ↑مائده، 54
- ↑ابن فارس، معجم المقاييس اللغة، ج 6، ص 42.
- ↑مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج 10، ص 130.
- ↑اعلى، آيات 2- 3.
- ↑زمخشری، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 2، ص 514
- ↑يونس، 35.
- ↑انبياء، 73.
- ↑رضوانی، وجود امام مهدى(عج) از منظر قرآن و حديث، ص 36
- ↑قرن؛ يعني مردمي كه در يك زمان زندگي ميكنند.
- ↑عیاشی، تفسير العياشي، ج 2، ص 203
- ↑صدوق، الأمالي، ص 276
- ↑صدوق، كمال الدين و تمام النعمه، ج 2، 667.
- ↑سيوطي، الدر المنثور، ج 4، ص 45
- ↑طبري، جامع البیان، ج 13، ص 72.
- الفبحسکانی، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج 1، ص 382
منابع
- قرآن کریم
- ابن بابویه، محمد، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق علیاکبر غفاری، دوم، انتشارات اسلامیه، تهران، 1395.
- ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي تهران: كتابچى، 1376 ش.
- ابن فارس، أحمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، مصحح: هارون، عبد السلام محمد، قم: مكتب الاعلام الاسلامي، 1404 ق.
- ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، تصحیح جمال الدین میر دامادی، بیروت: دار صادر، بیروت، 1414 ق.
- حسكاني، عبيد الله بن عبد الله، شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، مصحح: محمودى، محمدباقر، تهران: التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي، مجمع إحياء الثقافة الإسلامية.
- حسینی زبیدی، محمد مرتضى، تاج العروس، محقق على، هلالى و سيرى، على، دارالفكر، بيروت، 1414 ق.
- راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، محقق: داوودى صفوان عدنان، بیروت: دار القلم، 1412 ق.
- رضوانى، على اصغر، وجود امام مهدی(عج) از منظر قرآن و حديث، قم: مسجد مقدس جمكران، 1386 ه. ش
- سيوطى جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، 1404 ق
- طبرى ابو جعفر محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، بیروت: ناشر، دار المعرفه، 1412 ق
- عياشى، محمد بن مسعود، تفسير العيّاشي، مصحح: رسولى محلاتى، سيد هاشم، تهران: المطبعة العلمية، 1380 ق
- کلباسی، مجتبی، گونه شناسي وجود حجت حي با تأکيد بر دو واژه مُنذر و هاد، مجله انتظار موعود، شماره 41، سال 1392.
- مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، تهران: دار الكتب الإسلامية، 1374 ش.