قضاوت داوودی
قضاوت داوودی، از دانشنامه جامع مجازی ویکی مهدویت
در منابع حدیثی به سیره قضائی امام مهدی اشاره شده است. یکی از آنها به نحوه قضاوت حضرت داود اشاره دارد . این که این نوع قضاوت به چه شکلی بوده است دو دسته تحلیل وجود دارد. تحلیل نهایی آنکه عمده قضاوت حضرت داوود بر اساس ابزارهایی مانند اقرار و بازجویی از متهمان بوده است و جنبه اعجاز گونه آن یک مورد خاص بیش نیست.
منابع روایات قضاوت داوودی
روایات قضاوت داوودی در منابع متقدم شیعی نقل شده است. قدیمی ترین اثر، کتاب بصائر الدرجات صفار است که در آن به چندین روایت اشاره دارد. به عنوان نمونه وی در روایتی از امام باقر نقل کرده است: « إذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ حَكَمَ بِحُكمِ داوُدَ وسُلَيمانَ، لا يَسأَلُ النّاسَ بَيِّنَةً هنگامى كه قائم خاندان محمّد قيام مىكند، به شيوه داوود و سليمان قضاوت مىكند و از مردم، بيّنه نمىطلبد»[1] یا در روایتی دیگر از امام باقر آمده است: يا أبا عُبَيدَةَ، إذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ حَكَمَ بِحُكمِ داودَ وسُلَيمانَ لا يَسأَلُ بَيِّنَةً «اى ابو عبيده! هنگامى كه قائم خاندان محمّد(ص) قيام مىكند، به شيوه داوود و سليمان قضاوت مىكند و بيّنه نمىطلبد»[2] بعد از وی آثار معتبر دیگری مانند الکافی[3]، کمال الدین صدوق[4]، الارشاد مفید [5] نقل شده است. فروانی منابع اطمینان به صدور این دست روایات به همراه دارد.
تحلیلی از روش قضاوت حضرت داوود
در احاديث، نمونههايى از قضاوت داوود بيان شده كه مىتوان آنها را به دو گروه تقسيم كرد که در فهم احاديث مهدويت، سودمند باشد.
استفاده از علم غيب الهى
ابو حمزه از امام باقر(ع) نقل كرده كه ايشان فرمود: داوود(ع) از خداوند تقاضا كرد كه يكى از داورىهاى جهان آخرت را به وى نشان دهد. خطاب آمد: اى داوود! اين موضوع را من به احدى از بندگانم نشان نمىدهم و نبايد كسى غير از من به آنها آگاه باشد. اين، باعث انصراف داوود نشد وی چندین بار اصرار کرد تا آنکه خداوند به وی از یک منازعه خبر دارد و در حین داوری خداوند به او وحی کرد و از اصل ماجرا خبر دار گردید داوود از اين وحى به وحشت افتاد. علما و ياران خود را دور هم جمع كرد و وحى خداوند را به آنان گفت و قضاوت را هم طبق دستور خداوند، انجام داد.[6]اين مضمون، به صورتهاى ديگرى نيز نقل شده است كه در برخى از آنها داوود از خداوند مىخواهد كه اين حكم برداشته شود. [7]
قضاوتهاى داوود، استفاده از فنون تجربى، عقلايى
در روایتی بلند از امام باقر به گونه ای از قضاوت حضرت داوود اشاره دارد. در این نوع از قضاوت با شیوه ای خاص بر اساس اقرار و بازجویی حقیقت آشکار گردیده است. امام باقر(ع) فرمود: امير مؤمنان وارد مسجد شد. جوانى گريان كه جمعى در اطرافش بودند و وى راآرام كردند با ايشان مواجه شد. على(ع) فرمود: «چه چيزى تو را به گريه انداخته است؟»گفت: اى امير مؤمنان! شُرَيح قاضى درباره من داورىاى انجام داده كه نمىفهمم چگونه است!اين گروه، همراه پدرم به سفر رفتند. اينان برگشتند و پدرم برنگشت. از آنان در باره وى پرسيدم.گفتند: مُرد. از اموالش پرسيدم. گفتند: مالى به جا نگذاشت. آنان را پيش شريح آوردم و شريح، سوگندشان داد [و آنان را تبرئه كرد] و من مى دانم اى امير مؤمنان! كه پدرم با ثروت فراوان به سفر، عازم شد.امير مؤمنان(ع)، به آنان فرمود: «برگرديد» همگى به همراه جوان به نزد شريح برگشتند.امير مؤمنان(ع)، به شريح فرمود: «شريح! چگونه بين اينان داورى كردى؟»
شريح گفت: اى امير مؤمنان! اين جوان، عليه اين افراد، ادّعا كردكه آنان، عازم سفرى شدهاند و پدر او نيز همراهشان بوده است. آنان برگشتهاند و پدر او برنگشته است. من از آنان در باره پدر وى پرسيدم. گفتند: مرده است. از آنان در باره اموال او پرسيدم. گفتند: مالى به جا نگذاشته است. به جوان گفتم: آيا براى ادّعايت شاهدى دارى؟ گفت: نه. بنا بر اين، آنان را سوگند دادم و آنان، سوگند خوردند كه حقيقت را گفتهاند.
امير مؤمنان(ع) فرمود: «هيهات، اى شريح! در اين نوع پيشامدها، چنين داورى مىكنى؟!»گفت: اى امير مؤمنان! پس چگونه [بايد داورى كرد]؟!
امير مؤمنان(ع) فرمود: «به خدا سوگند، در باره آنان داورىاى خواهم نمود كه پيش از من، كسى جز داوود پيامبر، چنين داورى نكرده است! اى قنبر! شُرطة الخَميس[8] را برايم فرا بخوان»
قنبر، آنان را فرا خواند. على(ع) بر هر كدامِ آنان، يكى از افراد شُرطه را مأمور ساخت و آن گاه به آنان نگريست و فرمود: «چه گمان مىكنيد؟ آيا گمان مىكنيد كه من نمىدانم با پدر اين جوان چه كردهايد؟ اگر چنين باشد كه من نادان خواهم بود!» آن گاه فرمود: «اينان را از هم جدا كنيد و سرهايشان را بپوشانيد»
آنها را جدا كردند و در حالى كه سرهايشان با لباسهايشان پوشانده شده بود، هر يك را در كنار يكى از ستونهاى مسجد، سر پا نگه داشتند.
آن گاه امير مؤمنان(ع) كاتبش(عبيد اللَّه بن ابى رافع) را فرا خواند و فرمود:
«كاغذ و دواتى بياور»امير مؤمنان(ع)، در جايگاه داورى نشست و مردم در اطرافش نشستند. آن گاه به مردم فرمود: «هر گاه من تكبير گفتم، شما هم تكبير بگوييد» و افزود: «راه را باز كنيد»
سپس يكى از آنان را فرا خواند و در مقابل خود نشاند و صورت وى را باز كرد. آن گاه به عبيد اللَّه بن ابى رافع فرمود: «اقرار وى و هر آنچه را مى گويد، بنويس»سپس على(ع) به بازجويىِ او پرداخت و از وى پرسيد: «در چه روزى با پدر اين جوان از خانههايتان بيرون رفتيد؟»مرد گفت: در فلان روز. امام پرسيد: «در كدام ماه؟» گفت: در فلان ماه. امام پرسيد: «در كدام سال؟» گفت: در فلان سال. امام پرسيد: «به كجا رسيده بوديد كه پدر اين جوان درگذشت؟» گفت: به فلان جا. امام پرسيد: «در خانه چه كسى درگذشت؟» گفت: در خانه فلانى فرزند فلانى. امام پرسيد: «بيمارىاش چه بود؟» گفت: فلان بيمارى را داشت.
امام پرسيد: «چند روز بيمار بود؟» گفت: چند روزى. امام پرسيد: «چه روزى درگذشت؟ چه كسى وى را غسل داد؟ چه كسى كفنش كرد؟ با چه چيزى كفنش كرديد؟ چه كسى بر وى نماز گزارد؟ و چه كسى [براى دفنِ او] در گورش رفت؟»
امير مؤمنان(ع)، هنگامى كه از وى هر چه مىخواست، پرسيد، تكبير گفت و مردم، همه تكبير گفتند. باقىمانده متّهمان به دودلى افتادند و ترديد نكردند كه دوستشان عليه آنان و عليه خودش اقرار كرده است.
على(ع) دستور داد كه سرِ وى را بپوشانند و او را به زندان ببرند. آن گاه ديگرى را فرا خواند و در پيش خود نشاند و صورتش را باز كرد فرمود: «هرگز! پنداشتهايد من نمىدانم چه كار كردهايد؟»
او گفت: اى امير مؤمنان! من يكى از اين افراد بودم و از كشتنش ناخشنود بودم. و به اين شيوه، اقرار كرد.
آن گاه، على(ع) همه آنان را يكى پس از ديگرى فرا خواند. همه آنان به قتل وتصرّف اموال] پدر آن جوان اقرار كردند. آن گاه آن را كه به زندان فرستاده بود، باز گرداند و او نيز اقرار كرد. على(ع) آنان را به پرداخت مال و قصاص، ملزم ساخت.
شُرَيح قاضی گفت: اى امير مؤمنان! جريان داورى داوود پيامبر، چگونه است؟
على(ع) فرمود: «داوود پيامبر، گذرش به گروهى از كودكان افتاد كه با هم بازى مىكردند و يكى [از همبازىهاى خود] را ماتَ الدين(دَين مُرده) صدا مىزدند. كودكى هم [از ميان آنان] جواب مى داد.
داوود(ع) آنان را صدا كرد و [به آن كودك] گفت: اى پسر! نامت چيست؟ او پاسخ داد: ماتَ الدين.
داوود(ع) پرسيد: چه كسى تو را به اين نام، ناميده است؟ گفت: مادرم. داوود(ع) نزد مادر وى رفت و به وى گفت: اى زن! نام اين پسرت چيست؟ پاسخ داد: مات الدين. داوود(ع) از وى پرسيد: چه كسى اين نام را بر او نهاده است؟ پاسخ داد: پدرش.
داوود(ع) پرسيد: جريان، از چه قرار بوده است؟ زن گفت: پدرش همراه گروهى به سفر رفت و اين بچّه در شكم من بود. آنان برگشتند و شوهر من برنگشت. از آنان در باره وى پرسيدم. گفتند: مُرد.
به آنان گفتم: اموالش كجاست؟ گفتند: چيزى به جا نگذاشته است.
گفتم: آيا وصيّتى هم به شما كرد؟ گفتند: آرى. احتمال مىداد كه تو باردارى. از اين رو، وصيّت كرد: دختر يا پسرى را كه به دنيا مى آورى، مات الدين(دين مُرده) نام گذارى كن. من نيز همين نام را بر او گذاشتم.
داوود(ع) گفت: گروهى را كه با شوهرت به سفر رفته بودند، مىشناسى؟ گفت: آرى.
داوود(ع) پرسيد: آنان مردهاند، يا زندهاند؟ گفت: زندهاند. داوود(ع) گفت: پيش آنان برويم.سپس با زن، نزد آنان رفت و آنان را از خانههايشان بيرون كشيد و در بين آنان به همين گونه داورى كرد و پرداخت مال و خونبها را بر گردن آنان گذاشت و به زن گفت: نام پسرت را" عاشَ الدَين(دين زنده) " بگذار»[9]
قضاوت مهدوی
قضاوت مهدوى كه تشبيه به قضاوت داوود شده نيز به يكى از اين دو صورت خواهد بود:
- اين كه خداوند به مهدی(عج) توانايىهاى ماورايى و غيبى اعطا مىكند كه واقعيتها از منظرى فراتر از عالم ماده برايش مكشوف مىشود و اين اجازه را مىيابد كه بر اساس همان كشف واقعيتها داورى كند. پيامبران و امامان ديگر گرچه به اذن خدا، آن بُعد كشف واقعيت را مىتوانستند دارا باشند، ولى مجاز به اعمال آن در اين عالَم نبودهاند.
- دومين احتمال، آن است كه مضمون و محتواى احادیث پیش گفته را تعبير و نشانهاى از رشد دانش انسانى در آن برهه از تاريخ بدانيم. چنان كه انسان امروزى، براى كشف جرم به راههايى دست يافته كه در گذشته نبود. مانند انگشتنگارى، چهرهنگارى، تجزيه و تحليل ژن(DNA) و ديگر اجزاى بدن كه به واسطه آن، به سهولت و دقّت، نتايجى بهتر و دقيقتر از سوگند و بيّنه در مقام قضا و داورى به دست مىآيد. اين رشد علمى در زمان حكومت امام مهدی(عج) به بالاترين حد مىرسد و راههايى دقيقتر و سريع براى بشر مكشوف مىشود و امام زمان(ع) و يارانش از آنها استفاده مىكنند.
با توجّه به اين كه احتمال اوّل براى داوود(ع) نيز به صورت نادر اتفاق افتاد و امرى فراگير و همگانى نشد و خداوند به داوود تأكيد كرد كه خودش و جامعهاش طاقت و تحمّل آن را ندارند و داوود هم درخواست كرد آن حكم برداشته شود، در باره قضاوتهاى امام مهدی(عج) نيز احتمال دوم، طبيعىتر و سازگارتر است؛ زيرا احتمال دوم، دو امتياز به همراه دارد: يكى جنبه اقناعى آن براى انسانها و مخاطبان و ديگرى قابليت تعميم و توسعه به ديگر قاضيان و داوران منصوب از طرف امام مهدی(عج) . براى هر دو امتياز مىتوان از احاديث اسلامى نيز شاهد آورد.
براى جنبه اقناعى مىتوان به احاديثى استناد كرد كه در مورد داوود(ع) گزارش شد؛ زيرا پس از درخواست داوود از خداوند كه بتواند بر اساس علم غيب قضاوت كند، خداوند به وى فرمود: «مردم توان و ظرفيت تحمّل آن را ندارند و يا تو توان تحمّل آن را ندارى!»
براى امتياز دوم نيز به حدیث گونه دوم مىتوان استناد جست؛ چرا كه مفهوم اين احاديث، آن است كه قاضيانِ منصوب از طرف امام مهدی(عج) نيز مانند ايشان قضاوت مىكنند. از اين رو مىتوان گفت عمده قضاوتهاى مهدی(عج) با استفاده از روشهاى فنّى و نوين است كه ضمن كشف حقيقت، براى مخاطبان نيز قابل هضم است. گرچه قضاوت بر پايه علم غيب الهى، به صورت نادر و اندك، بُعدى ندارد و قابل انكار نيست.[10]
پانویس
- ↑صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات: ص 259 ح 3، مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 52 ص 320 ح 24.
- ↑کلینی، محمد بن یعقوب، الكافى: ج 1 ص 397 .
- ↑محمد بن یعقوب کلینی، الكافى: ج 1 ص 397 ح 1
- ↑محمد بن علی بن بابویه، كمال الدين، ص 671 ح 19
- ↑محمد بن محمد بن مفید، الإرشاد، ج 2 ص 331،
- ↑کلینی، محمد بن یعقوب، الكافى، ج 7 ص 421 ح 1.
- ↑کلینی، محمد بن یعقوب، الكافى، ج 7 ص 414- 415 ح 3.
- ↑نيروهاى ويژه نظامى؛ گروهى شجاع و مخلص از شيعيان على(ع) كه با او بر سر بهشت، پيمان بسته بودند.
- ↑الكافى: ج 7 ص 371- 373 ح 8.
- ↑ری شهری، محمد، دانش نامه امام مهدی، ج 9، ص 401
منابع
- صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، محقق كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، دوم، قم، مکتبه ایت الله مرعشی، 1404 ق
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1407، چاپ چهارم.
- مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، دارالاحیاء التراث العربی، دوم، بیروت، 1403
- محمد ابن بابویه، صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، تحقیق علیاکبر غفاری، دوم، انتشارات اسلامیه، تهران، 1395
- مفید، محمد بن محمد؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ محقق: مؤسسة آل البيت(علیهم السلام)، اول، كنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ق.
- ری شهری، محمد، دانش نامه امام مهدی، ج 9، موسسه علمى فرهنگى دار الحديث، سازمان چاپ و نشر، 1393.