صفویه و مهدویت
صفویه و مهدویت، از دانشنامه جامع مجازی ویکی مهدویت
در منابع متعدد دوران صفوی به آموزه های مهدوی و برخی از رویکردهای تطبیق گرایی اشاره شده است. که به بخش هایی از آن با اقتباس از کتاب مهدیان دروغین اشاره می شود.
وضعیت شناسی کلی مهدویت در دوران صفویه
در دوره صفوى، بحث از «مهدى(عج) در ميان شيعيان تبلور بيشتری داشت، اما اين بدان معنا نبود که در این دوره، بیش از دیگر ادوار تاریخی، مدعيان مهدويت ظاهر شدند. به عكس تا آنجا كه می دانیم شمار این افراد در اين دوره نسبتا اندك است. در باره اين تقليل دو دليل مى تواند وجود داشته باشد:
- ظهور ادعاهاى مهدويت معمولا در دوره بی ثباتى سياسى وآشفتگیها وهرج و مرج رخ میدهد، در حالی که دوره صفوی، یک دوره با ثبات در ایران است ومنهای برخى از سالهاى مختصرى كه در جريان جانشينى ميان سلاطين صفوى اوضاع سياسى گرفتار آشفتگی ودرهم ريختگی بود وحملات خارجی هم در همين ادوار صورت می گرفت، باقى سالها، دولت صفوى استوار ومحكم و براوضاع تسلط كامل داشت.[1]
- در اين دوره، بحث نيابت از امام مهدى(عج) مطرح شده واستقرار يافته بود. اين نيابت به صورت يك نظريه حقوقى، متعلق به فقيه جامع الشرايط بود. چنين نظريه اى، در ميان شيعيان امامى مقبوليت عام داشت وطبعا با وجود نيابت فقيه براى مجتهدين، نيازى به ادعاى مهدويت احساس نمى شد. اين ممكن بود كه صوفيان تمايلاتى اين چنينى داشته باشند، اما با مبارزه اى هم كه عليه تصوف در اين دوره صورت گرفت ومحدوديت هایی كه ايجاد شد ازيك طرف، وقدرت فقها وتشكيلات ادارى - مذهبى آنان از طرف ديگر، زمينه ای برای رشد ادعاهاى مهدویت و تصوف باقی نگذاشت.
البته نوعى نيابت براى شاهان صفوى هم در شعر وادب عاميانه بود. در ديد فقهى آن، نيابت آنان، چنان كه در مذاكره ميان طهماسب وكركى مشهور است، تنها مى توانست بر اساس انتقال آن از طريق فقها باشد. اما جداى از آن، عامه مردم شاهان صفوى را به عنوان پیشرو وفرمانده سپاه مهدى مى شناختند وكم و بيش تعبير نايب مهدى را در باره آنان هم بكار مى بردند.[1]
فقط دو نكته مهم از اين دوره مى ماند:
- در اين دوره، تصور رايج آن بود که اكنون که پس از یک هزار سال، دولت شيعى سر كار آمده است، از آنجابى كه دولت اصلى شيعه، همان دولت مهدی(عج) است، بنابراين دولت صفوى را بايد مقدمه آن دولت دانست. در اينجا بودكه نظريه اى شكل گرفت كه دولت صفوى را مقدمه ظهور دولت مهدی(عج) می دانست. البته أوائل كار برنامه دولت صفوى تنها متمركز روى اسماعيل وطهماسب بود و قرار بود شاه طهماسب آخرين كسى باشد كه حكومت كرده و آن را به مهدی(عج) واگذار میکند. در اين باره رساله ای داریم که در حوالی سال ٩٥٠ نوشته شده و وعده ظهور را در سال ٩۶٣ داده است.[1]
رساله ديگرى در شرح روايتى منسوب به معصومين با تعبير «دولتنا فى آخر الزمان(عج) در اختيار داریم که ضمن آن دلايلی برای این اتصال اقامه شده است.
بنابراين نكته نخست این است كه بحث اتصال جدى گرفته شد و بعدها، وقتى از عصر طهماسب گذشت و از ظهور خبرى نشد، نوعى انتظار محدود همچنان بر اساس یک سنت قديمى در ميان اماميه باقى ماند كه نمونه آن را در دوره شاه عباس ملاحظه مى كنيم واين همان رسم زمان سربداران براى آماده نگه داشتنتن اسب جهت مهدی(عج) زنده شده است. - در دوره آخر صفوى، شماری از علماى اخبارى، كه دو نمونه روشن آن را از ميان خاندان ميرداماد ومجلسى داريم، شروع به تطبيق برخى از روایات ظهور بر دولت صفوی کردند. نظر اینان، بر همان اساس بود که این دولت متصل به دولت قائم(ع) خواهد شد. به نظر آنان روایات مزبور که خبر از ظهور مردانی را از شرق داده است، اشاره به ظهور شاه اسماعیل دارد. البته، این عالمان، مخالفانی هم از میان علمای اصفهان داشتند که باور به چنین تطبیقی نداشتند. هر چه بود، در دوره اخیر صفویه، بحث های رجعت وظهور جدی تر شد و زمینه تازه ای را در میان شیعیان برای رفتن به سمت و سوی بحث های ظهور فراهم کرد.[2]
اکنون آنچه به اختصار گذشت، قدری با شواهد تاریخی وبا تفصیل بیشتر در پی خواهد آمد تا ابعاد بحث مهدویت در این دوره روشن شود. این مسأله بیشتر به ملاحظه این که در ایران، بحث های مهدویت چگونه پیش رفته و به دوره معاصر رسیده، اهمیت دارد.[2]
ادعای نیابت یا پیشرو مهدی توسط صفویان
شاردن فرانسوی که در دوره شاه سلیمان(م ١١٠۵) در ایران بود، ضمن مرور بر تاریخ صفویان در باره شاه صفی نوشته است: گرچه در ظاهر زاهد وعابد بود امّا در باطن خیال فرماندهی ودنیاداری وشهرت جویی در سر می پروراند. زیرا همین که فرصت را مناسب دید و برای اجرای مکنونات ضمیر خویش وسایل را آماده کرد، راز دل را گشود وبه طریق دینداری به پیروانش گفت:
«دریغ است که مسلمانان واقعی وپیروان راستین پیغمبر وامامان تن به مذلّت حکمرانی از خدا بی خبرانی ملحد که جز ستمگری ولذت جویی وشهوترانی نیّت و هدفی ندارند، بدهند؛ این جاهمندان واميران ترک وتاتار نه هیچ قرابت ووابستگی به امامان دارند، و نه با شریعت واحکام اسلام آشنایی واقعی وسر سازگاری دارند» شیخ صفی از این سخنان بسیار می گفت وچون خود را دارای شرایط واوصاف لازم می شمرد دل در آرزو بود که جای امام غایب یعنی محمد مهدی صاحب الزمان را که غایب است بگیرد، وخلق را از شکنجه و آزار امرای ستمگر وتیره دل برهاند[3].
درک وی در آن دوره این بوده است که نوعی تصوف سیاسی در اصل از زهد آغاز می شده و تحت تأثیر اندیشه های مهدی گرایانه، هوای سلطنت را در سر داشته است.[4]
با این حال باید توجه داشت که موج تصوف که با مفاهیم صوفیانه وقصه خوانی و مهدی گرایی همراه بود، با گذشت یکی دو دهه از دولت صفوی، با سد بزرگی برخورد که همانا قدرت فقیهان بود. این وضعیت تا پایان عصر صفوی ادامه داشت به طوری که فقیهان از این قبیل اظهار نظرها ناراحت ونگران بودند. تنها در پایان دوره صفوی برخی از علمای اخباری تمایلی به این مطالب نشان دادند. بماند که شماری از عالمان متوسط هم گهگاه تحت تأثیر این مطالب قرار داشتند، اما به طور کلی، این قبیل حرفها، از صوفیان یا صوفی زدگان ویا محافل عمومی بود که همچنان زیر سلطه ادبیات صوفیانه دوره قبل قرار داشت.[5]
در واقع، فقیهان، بر اساس دیدگاه های فقهی، خود را نایب مهدی می دانستند والبته این نیابت را نه بر اساس پیشگوبی یا نیابت خاص یعنی ارتباط مستقیم، بلکه نوعی نیابت عام به معنای اجرای وظایف امام در دوره غیبت تلقی می کردند.[5]
اما آنچه از فضای صوفیانه دوره قبل مانده بود، نوعی پیشروی و طلیعه بودن برای قیام مهدی مد نظر بود. دولت صفویه، برای اولین بار دولتی شیعی بود که بدون دغدغه تشکیل می شد. تصور براین بود که این دولت، مقدمه ظهور است. بنابراین از کلمه پیشرو مهدی یا نایب مهدی استفاده می شد.
شاه اسماعیل یا طهماسب، و حتی دیگر سلاطین صفوی، هیچ کدام مدعی مهدویت نشدند. جالب است بدانیم که در این دوره، اصولا ادعای مهدویت بسیار نادر است. اما این که شاه اسماعیل یا شاه طهماسب یا فرزندش اسماعیل دوم، پیشرو خوانده شوند، امری است در میان متون این دوره، به چشم می خورد. این پیشرو بودن به معنای آن است که دولت صفوی، مقدمه دولت مهدی است.[6]
تعبیر شگرفی که در نامه شاه اسماعیل به والی گیلان آمده این است که او خود را «محل ظهور مهدی(عج) دانسته و می گوید:
گهر سنج این صفحه دلنواز چنین نامه مشورت کرد باز
که چون شاه عالم بر آن دل نهاد که آتش زند خصم را در نهاد
به والی گیلان فرستاد کس که دارم تماشای عالم هوس
بود بعد از اینم سر دار وگیر خیال ظهورم بود در ضمیر
منم شمع واز من جهان روشن است چو مهدی محل ظهور من است
برآنم که کشورستانی کنم به فتح وظفر هم عنانی کنم
کنم زنده آیین ونام پدر ز دشمن کشم انتقام پدر[7]
در مقدمه جواهر الاخبار از بوداق منشی قزوینی آمده است: «نسخه ... موسوم به جواهر الاخبار؛ زیبنده به نام فرخنده انجام اعلی حضرت سیادت و سلطنت پناه، عظمت و عدالت دستگاه، پادشاه جهان، فرمان فرمای دوران، سلیمان زمان، اسکندر اوان، پیشرو مهدی آخر زمان، کسری معدلت، دارا مملکت، فریدون حشمت .... رواج ده مذهب حق اثنی عشر، خاک پای علی صفدر ... السلطان شاه اسماعیل شاه طهماسب بن اسماعیل الحیدری الصفوی که دست حوادث دوران از دامن جاه و جلال آن خسرو عالی شأن کوتاه باد»
الهی که این سایه ذو الجلال که مهریست تابان زاوج کمال
به فرمان او گردش ماه ومهر نبیند زوالی ز دور سپهر
الهی که این شاه عالم مدار کزو تازه شد ملت هشت وچار
بود دولتش تادم بی قصور که مهدی هادی نماید ظهور [8]
به هر روی، انتظار ظهور که امری مشروع ومؤکد در روایات شیعی است، در این دوره، در این قالب است که هرچه زودتر این اتفاق خواهد افتاد وشاهد هم این است که دولت صفوی آمده است که راه را هموار کند.
در فتوحات شاهی چنین آمده است:
«گروه گروه از شیرمردان روز مصاف که بی طریق کَزاف وراه خلاف همگی لشکرشکن و صف شکاف بودند، به آستان خلایق آشیان توجّه نمودند وسر قدر را از سجده خاک راهش بر فلک اعتبار شود و چون کثرت لشکر در نظر همایون اثر شاه مخبر جلوه گر گردید، داعیه همّت همایون نهمت دیگر نوبت به آن کشید که فرمان دهد که زین مهر آیین بر پشت رخش فلک تزئین نهند ولشکریان نیز در رکاب ظفرانتساب عزیمت به جانبی نموده، داد مردانگی دهند.
عنان عزیمت کشد سوی کین تُهی سازد از خصم روی زمین
بریزد به شمشیر آیینه رنگ زهر سوی خون عدو بی درنگ
به لطف حق از یُمن اقبال جست چو مهدی کند رسم ملّت درست [9]
در یک متن ادبی - مذهبی بلند دیگر در فتوحات شاهی در باره ظهور اسماعیل، آرزوهای شیعه خودنمایی می کند که شرح آن را نمی توان در اینجا آورد اما به اجمال، این مطالب در اشعاری چنین تبیین و تعریف می شود:
بحمد الله ای چرخ مردم شناس که بر دین نهادی دگر بار اساس
شد از ذکر این قبله هشت وچار چراغ اذان نوربخش منار
شددگر باره داد از خدا آگهی ندای علی ولی اللهی
شد از نام این یارده ذات پاک مشرف چو عرش برین فرش خاک
نکونام شد خطبه از سروری سزد گر سپهرش کند منبری
به هر سوره بسم الله آمد عیان از آن گشت محراب شیرین زبان
شهنشاه دین دار با تخت و تاج که از تاج و تختش برد دین رواج
هلال رکابش به هر کجا رسید زمین سر به اوج ثریا کشید
در آیینه دین غباری که بود هلالش به آیین صیقل زدود
چو ترویج دین شیوه کردست و خوی بر آیین عدلش بود گفت و گوی
امیدست که این دولت پایدار به مهدی کشد ربقه اعتبار[10]
انتظار اتصال دولت صفوى به دولت صاحب الزمان، حاوى هيج نوع ادعاى مهدويت نيست، اما به هر روى، در امر مهدويت، پديده تازه اى است به خصوص اگر به سمت تعيين وقت برود. هميشه این بیم وجود دارد که وقتى زياده از حد بحث انتظار مطرح شود، كسانى خود را وارد ميدان و معركه كرده مدعى مهدويت شوند.[11]
نویسنده خلاصة التواریخ که تاریخ صفوی را از آغاز تا اوائل روزگار عباس اول نوشته در همان مقدمه با اشاره به تشکیل اولین دولت شیعی که دولت صفوی است می گوید: «حاصل که هیچ کدام ازاین سلاطین را توفیق این سعادت رفیق نشد تا آنکه شاه جمجاه صاحبقران به محض تأیید الاهی وتوفیقات نامتناهی بدین موفق گشتند واین مذهب حق که درین مدت هشتصد سال در پس پرده حجاب مانده بود تقویت وتمشیت تمام یافت واحدی را قوت ممانعت نماند. «اللّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَ ذاتَهُ الأَقْدَسَ واسِطَةً لِإعْلاءِ كَلِمَةِ الْحَقِّ وَ الْيَقِينِ، اجْعَلْهُ مَحْشُورًا فِي زُمْرَةِ آبَائِهِ الْمَعْصُومِينَ(علیهم السلام) وبقای این ملت در دودمان ولایت مکان آن صاحبقران باقی مانده متصل به زمان مظهر موعود حضرت صاحب زمان و خلیفة الرحمن گردد»[12].
استفاده صفویان از مهدویت برای مشروعیت خود
یک پرسش اساسی این است که بنیاد تئوریک این اظهار نظرها و نظریهها از کجاست؟ باید اساس آن را در چارچوب مشروعیت و توجیه سلطنت صفوی دانست. شاید کمتر اثری مانند «رساله در پادشاهی صفوی» اثر ناجی اصفهانی و تألیف در اواخر دوره صفوی [13]بتواند این نکته را به ما تفهیم کند که اساس این قبیل توجیهات، در برابر آنچه در فقه اصیل شیعی آمده و در آن اساس سلطنت مخدوش دانسته شده، براین پایه است که سعی می کند اطاعت از سلطان را واجب نشان دهد.
در این باره، افزون بر استفاده از برخی از روایات که منبع غیر شیعی هم دارند، از این قبیل تطبیقها و توجیهات استفاده شایانی شده است. برای نمونه رسالهای که در قرن دهم هجری و در زمان شاه طهماسب به عنوان اربعین حدیث نوشته شده، مؤلف در همان مقدمه می گوید: «من در میان اخبار، احادیثی یافتم که دلالت بر وجوب دعا و اطاعت از «هذه الدولة الناطقة اللامعة» دارد» وی این روایت را از انس بن مالک از رسول الله(ص) نقل می کند که فرمود: «طاعةُ السُّلطانِ واجِبَةٌ، وَ مَنْ تَرَكَ طاعَةَ السُّلطانِ فَقَدْ تَرَكَ طاعَةَ اللهِ وَ دَخَلَ فِي نَهْيِهِ» سپس چند حدیث دیگر هم نقل کرده است.[14]
اما اين امر در اثبات مشروعيت كافى نبود. به همين جهت، از راههای دیگری هم استفاده شد كه از آن جمله، تطبيق برخى از روايات بر ظهور دولت صفوى بود.
آنچه مهم است اين كه اين امر، چندان جدى گرفته نشد. دليل آن هم این بود که فقها، تا آنجايى كه در چهارچوب فقه حركت مى كردند، برای اين قبيل احتمالات و نوشته هاى تبليغاتى ارزشى قائل نبودند. به عكس، اين قبيل تطبيقها، كار عالمان اخباری بود كه چندان در بند صحت وسقم احاديث نبودند وزمانی نیز كه گرایش اخبارى آنان نيرومند شد، از این که مدعى شوند همه اخبار درست است، ابائی نداشتند. بنابرین یک بار ديگر، جريان اخبارى، تلاش کرد تا ابزارى برای توجيه سلطنت صفوى شود كه از نظر فقها، اساس وپایهاى نمى توانست داشته باشد. فقها غالبا تعبير «سلطان العادل» راهم به امام معصوم برگردانده ودر اين باره تصريح داشتند.[15]
اتصال دولت صفوی به دولت صاحب الزمان در اظهارات برخی مورخان
شرف الدین قاضی احمد قمی(نقل اول)
شرف الدین قاضی احمد قمی از مورخان دوره طهماسب [930 - 982] و اوایل عصر عباس اول [م 1038] مینویسد: هم در این سال [908] شاه جمجاه به واسطه علاء الدوله ذوالقدر متوجه ارزنجان گشتند و او را آلادانه نام نهادند، چون فصل زمستان بود، کاری از پیش نرفت و قشلاق این سال به فتح و فیروزی و اقبال در دار السلطنه تبریز واقع شد.
سابقاً حدیثی در باب ظهور حضرت ولایت مرتبت قدوسی منزلت شیخ صفی الحق والحقیقة والدین ابو الفتح اسحق - قدس الله سره - از حضرت سید المحققین وارث علوم ائمه معصومین، میر مرتضی علم الهدی علیه الرحمة والثناء مذکور شد. اما حدیثی دیگر که فقیر مؤلف از حضرت شیخ الطایفه بهاء الملة محمد العاملی شنیدم که دلالت بر ظهور شاه صاحبقران خسرو گیتی ستان نموده، اینست که آن حضرت چنین نقل فرمودند که این حدیث را به نوعی که از پدر مرحوم خود، یعنی شیخ حسین عبد الصمد عاملی [م 983] شنیدم این است که: ان لنا باردبیل کنزاً و ای کنز، لیس بذهب ولا فضة ولکنه رجل من اولادی یدخل تبریز مع اثنا عشر الفا راکبا بغلة شهباء و علی راسه عصابة حمراء. سيد كبير مرحوم سيد حسن بن السيد جعفر العاملى الكركى استاد پدر فقير، به فقير گفت: در اوايل سلطنت پادشاه مرحوم شاه اسماعيل - طاب ثراه - كه به زيارت مشهد مقدس می رفتم، به تبریز رسیدم، شاه در شكار بودند. روزی كه از شكار معاودت فرمودند با اهالى تبريز كه به استقبال رفته بودند رفتم. اتفاقاً شاء عالم افروز آن روز بر استر سفيد سوار بودند وبه واسطه كوفت چشم، دستمال سرخ بر سر بسته بودند و لشکری که همراه بودند دوازده هزار سوار بودند. در آن وقت این حدیث که به چند سال قبل ازاين به نظر رسيده بود به خاطر رسيد .![16]
گفتنى است كه اصل اين روايت، در باره طالقان است، چنان چه نقل شده است كه: ويحا للطالقان، فإن الله فيه كنوزا ليست من ذهب ولا فضة. آفرين به طالقان، خداوند در آنجا گنجهایی دارد كه از طلا ونقره نيست [يعنى آدم هایی هستند در حكم طلا ونقره].[17] شگفت آنكه گنج يابان منطقه، تمام كوههای اطراف طالقان را سوراخ كرده اند تا اين گنج كه بنا به ظاهر روايت اساساً طلا ونقره نيست، به دست آورند.[18]
شرف الدین قاضی احمد قمی(نقل دوم)
شرف الدين قمى در جاى ديگرى در باره طهماسب مى نويسد: چون خاقان سكندرشان مظهرى بود از آثار دودمان مرتضوى وبه مؤداى حقيقت انتماى، «لكل أناس دولت ودولتنا فى آخر الزمان(عج) در اندك زمانى اجراى مذهب حق نموده رفع بدع فرمودند ومترصد آن مى بودند كه تمامى ربع مسكون را تسخير نموده در جمع اقطار مذهب ائمه اطهار را انتشار دهند.[19] بدين ترتيب بر اساس روايت مزبور، او دولت صفوى را آخرين دولت بيش از ظهور می داند. بيفزايم كه استناد به حديث لكل أمة دولة و دولتنا فى آخر الزمان، مورد استناد سيد محمد نوربخش در قرن نهم قرار گرفتهّ بود[20] و بنابرين سابقه آن براى مدعيان مهدويت يا متصديان تشكيل دولت شيعى واهل بيتى وجود داشته است.
شرف الدین قاضی احمد قمی(نقل سوم)
همين نويسنده در جای دیگری در باره اسلام آوردن عيسى خان گرجى می نويسد: وهم درين سال، عيسى خان ولد «لوند خان گرجى» كه به كيش وآیين گبران و مذهب ترسايان بود ونهايت حسن ورعنايى وغايت صفا وزيبايى داشت، ... به درگاه عالم پناه آمده منظور نظر كيميا اثر گرديده، در روز سه شنبه پانزدهم شهر جمادى الاول سنه مذكوره به شرف اسلام مشرف گشته شاه عالمیان او را به رتبه فرزندی سرافراز ساختند و ... بعد از آن شاه عالميان در تربيت ورعايت عيسى خان كوشيده او را در دولتخانه قديم كه سلطان بايزيد مى نشست جاى داده ... وامر شد كه منشيان عطارد بنان تفصيل اين واقعه را به قلم خجسته رقم در آورده به مشهد مقدّس معلّ مزكّی نزد شاهزاده ابو الفتح سلطان ابراهيم ميرزا فرستند. منشيان حكم همايون بدين عنوان مرقوم ساختند که: «فرزندى اعزّى ارجمندی نصرت شعارى، أبو الفتح سلطان ابراهيم ميرزا و امرای عظام تابين قنبر بيگ آسايش اغلى استاجلو وسليمان بيگ ملكن اغلى ذو القدر واحمد بيگ افشار وسادات كرام وامرای ذوى الاحترام مشهد مقدّس معلّى ميرزا ابو طالب رضوى وامير شريف موسوى كلانتر به عواطف ومراحم شاهی سرافراز گشته بدانند كه چون درین ايام خجسته فرجام تباشير ظهور حضرت امام انام خاتم ائمة البررة العزّ العظام حجة اللّه بين الانام قايم اهل البيت محمد - الهادى المهدى صاحب الزمان - عليه وعليهم صلوات اللّه الرحمان - به مثابه انوار صبح صادق از افق غيبت در اطراف و أكناف عالم سمت طلوع انوار وصفت لموع دارد، عن قريب شعشعه مهر امامت ولمعات انوار هدايت آن حضرت در عرصه آفاق تابان ودرخشان وآثار ظلمت شرک وطغيان از صفحات عالم متلاشى وبريشان خواهد گشت، واز علامات طلوع انوار آن مظهر محمود ومقدمات ظهور آن دولت موعود آنكه از اوايل ايام صبى الى يومنا هذاكه ايالت بناء حكومة دستگاه فرزندى جلالا للايالة والاقبال ابو المؤيد عيسى خان ميرزا وقفه اللّه تعالى لما يحب ويرضاه اوصله إلى غاية ما يتمنّاه فى الدين والدنيا كه ذات اشرف اقدس اعلى را واسطه حصول مطالب ومآرب دينى ودنيابى خود دانسته، همواره طريق بازگشت وآمد شد به درگاه معلّى وبارگاه اعلى مسلوک داشته بود وبه وسيله اظهار خلوص ارادت واعتقاد، خود را در ظل عاطفت وهماى حمايت همايون شاهى ما جاى داده به مقتضاى كلّ مولود يولد على الفطره، بنابر سابقه تعارف ازلى وحسن استعداد ومناسبت جبلى و قابليت فطرى آثار ميل ورغبت تمام به متابعت دين اسلام واجتناب ونفرت ازكيش وآيين كفر و آثام همواره از اوضاع واطوار اولايح و لامع بود، از ميامن وانفاس عيسوى خاصيت وبركات مواعظ ونصايح دليذير كه به مقتضى «ادعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ» درين مدت از زبان مبارك مقال ما كه ترجمان ملهم دولت واقبال است به كوش نصيحت نيوش او مى رسيد، نور هدايت وتوفيق در خاطر او كه فى الواقع مستعد فيضان انوار سعادات غيبى است راه يافته بود. تا درين ولا كه مجددا به راهنمونى قايد توفيق روی ارادت واخلاص به درگاه عرش اشتباه آورده به دولت مجالست وسعادت صحبت همايون فايز شد ...![21]
صاحب روضات(نقل اول)
صاحب روضات درباره شاگردان ابن فهدحلی می نویسد: یکی از آنها سيد محمد فلاح مشعشعی حویزی بود. کسی که ابن فهد رسالهاى برای او نوشت و وصايای خود را در آن آورد. از جمله آن وصايا آن بود كه به زودی شاه اسماعيل صفوى ظهور خواهد کرد، چنان كه اميرالمؤمنين روز صفين، بعد از گشته شدن عمار ياسر برخی از ملاحم از جمله خروج جنگيز وظهور شاه اسماعيل را خبر دارد. به همين جهت، ابن فهد، در این رساله به والیان حویزه توصیه کرد که اگر روزگار شاه اسماعيل را درک كردند، به خاطر حقانيت او، از وى اطاعت كنند. خوانساری می افزايد: اين سيد محمد خود ملقب به مهدى بوده وبه شناخت علوم غريبه شهره بود وهمه اينها را از استادش ابن فهد گرفته بود.[22] بايد توجه داشت که همین بی توجهی ها بود که سبب شد، وى ادعاى مهدويت كند وماجراى موعودگرایی دروغين را در شيعه امامى، در عهد خود در نيمه قرن نهم هجرى ودرست نيم قرن پيش از ظهور صفويه، ادامه دهد.[23]
صاحب روضات(نقل دوم)
همين نويسنده برخى از اقدامات خاص طهماسب راهم بر اثر دستورى مى داند كه حضرت صاحب الامر در خواب به وى دادهاند: «و هم در اوايل اين سال، در شب پنجشنبه دوازدهم شهر شعبان المعظم، شاه آگاه حضرت صاحب العصر والزمان وخليفة الرحمن - عليه صلوات من اللّه المنان - در خواب ديدند كه اشاره با بشاره به رفع بعضى مبتدعات فرموده بودند، و صباح آن روز را به ایوان چهل ستون آمده، تمامی سادات و علما و افاضل و امرا و ارکان دولت قاهره را طلب فرموده شرح رویای صالحه را نقل فرمودند و تمغاوات کل ممالک محروسه را که قریب به سی هزار تومان می شد و.... . در این باب پروانجات موکد به لغت نامه نوشته، به اطراف و اعاظم بلاد فرستاده امر فرمودند که بر سنگ نقش نمایند.[24]
نويسنده تاريخ نگارستان
نويسنده تاريخ نگارستان كه اثرش را در ميان نيمه دوم قرن دهم هجرى نوشته است، پس از شرحى از دولتها به دولت صفوى كه مى رسد می نويسد: «المنة للّه تعالى و تقدس كه: سلطنت وجهاندارى ونوبت خلافت وكامكارى بدودمان رفيع الشأنى منتهى شده كه قوايم اركانش منصوص كأنهم بنيان مرصوص است وساحت گردون مساحتش بصفت «من دخله كان آمنا» مخصوص وصحف دولت اين خاندان اقبال آشيان برموز كلام معجز طراز واشاره كريمه كثيرة الاعجاز «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُون»[25] مزبور ودر ضماير انجم نظاير ارباب بصاير انضال اين خلافت عظمى وإقتران اين سلطنت كبرى به عطيّه ظهور حضرت صاحب - عليه و آبائه التحية والثناء - مذكور.[26]
مؤلف تاريخ سلطانى
خبر ديگر از سيدحسن استرآبادى مؤلف تاريخ سلطانى است كه از نسبت دادن عنوان «مهدى(عج) به شاه طهماسب از سوى برخى از قلندران وصوفيان ياد كرده است. مهم در اين زمينه برخورد طهماسب است: و گويند در اين سال جمعى از قلندران بد اعتقاد به هم رسيده، نواب خاقان جنت مكان را به حضرت صاحب العصر والزمان مخاطب كردند و «امام عصر(عج) مى خواندند. نواب خاقان ايشان را طلب كرده، سئوال فرمودند. همگى اظهار عقيدت واخلاص نمودند واسناد مهدويت به آن حضرت دادند وسر ارادت بر خاک قدم أو گذاشتند. نواب خاقان به دلايل عقلى وبرهان نقلى خاطر نشان نتوانست نمود وازاين عقیده فاسد باز نگشتند. بالاخره سر ايشان را به تخماق خرد كردند.[27]
پانویس
- الفبپجعفریان، مهدیان دروغین، ص 126
- الفبهمان، ص 127. رویکرد تطبیق گرایی و انتقادات تند میرلوحی را می توان در کتاب مهدیان دروغین ملاحظه کرد.
- ↑شاردن، سفرنامه، ج 2، ص 1144.
- ↑جعفریان، مهدیان دروغین، ص 127-128.
- الفبهمان، ص 128.
- ↑همان، ص 129.
- ↑گنابادی، شاه اسماعیل نامه، ص 191.
- ↑منشی قزوینی، جواهر الاخبار، ص 58-60.
- ↑هروی امینی، فتوحات شاهی، ج 1، ص 107.
- ↑همان، ج 1، ص 174 - 176
- ↑جعفریان، مهدیان دروغین، ص 131.
- ↑قمی، خلاصة التواریخ، ج 1، ص 50
- ↑آقای رسول جعفریان آن را تصحیح و منتشر کرده است.
- ↑اربعين شوشترى، نسخه دانشكاه، شماره ٨٧٨ / ٢، نوشته شده در ٩٨٢
- ↑میرلوحی، گزیده کفایه المهتدی، ص 294.
- ↑قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، ج 1، ص 76.
- ↑کنجی شافعی، البيان في أخبار صاحب الزمان، ص 491.
- ↑جعفریان، مهدیان دروغین، ص 141.
- ↑قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، ج 1، ص 154.
- ↑نوربخش، رساله الهدی، جزء اول، بند 10.
- ↑قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، ج 1، ص 412.
- ↑اصفهانی خوانساری، روضات الجنات، ج 1، ص 74.
- ↑جعفریان، مهدیان دروغین، ص 143.
- ↑قاضی احمد قمی، خلاصه التواریخ، ج 1، ص 450.
- ↑انبیا، 105.
- ↑کاشانی، تاریخ نگارستان، ص 375.
- ↑استرآبادی، از شیخ صفی تا شاه صفی، ص 80.
منابع
- استرآبادی، سید حسن بن مرتضی، از شیخ صفی تا شاه صفی، (تاریخ سلطانی)، تصحیح احسان اشراقی، تهران، 1366.
- اصفهانی خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، قم: اسماعیلیان، بی تا.
- جعفریان، مهدیان دروغین، تهران: علم، 1391.
- سفرنامه شاردن، تهران، توس، 1372.
- شوشترى، اربعين، نسخه دانشگاه، شماره ٨٧٨ / ٢، نوشته شده در ٩٨٢
- قزوینی، بوداق منشی، جواهر الاخبار، به کوشش محسن بهرام نژاد، تهران، میراث مکتوب، 1387.
- قمی، قاضی احمد، خلاصة التواریخ، تهران: دانشگاه تهران، 1383
- کاشانی، قاضی احمد، تاریخ نگارستان، تهران، 1414.
- کنجی شافعی، البيان في أخبار صاحب الزمان(ع)، چاپ دوم، تهران، دار إحياء تراث أهل البيت(علیهم السلام)، 1362 ه. ش
- گنابادی، شاه اسماعیل نامه، تهران، 1387.
- میرلوحی، گزیده کفایه المهتدی، تصحیح درگاهی، تهران: 1371.
- نوربخش، سید محمد، رساله الهدی، بی تا، بی جا، بی نا
- هروی امینی، صدر الدین ابراهیم، فتوحات شاهی، تهران، 1383.