محمد تقی برغانی
محمد تقی برغانی، از دانشنامه جامع مجازی ویکی مهدویت
زندگینامه
«ملا محمد تقی» معروف به «شهید ثالث»، فرزند ملا محمد ملائکه از مشاهیر علمای شیعه در قرن سیزدهم و سرشناس ترین دانشمند خاندان برغانی است. وی درسال 1172ق، در برغان از قرای قزوین به دنیا آمد و علوم مقدماتی و قسمتی از دروس سطح را نزد پدرش در برغان فرا گرفت. سپس به قزوین رفت و در حوزه علمیه آن شهر به درس و بحث ادامه داد. آن گاه به قصد تکمیل مدارج علمی به شهرهای اصفهان و کربلا و قم سفر کرد و نزد استادان بزرگ آن روز به تحصیل پرداخت.[1] به گفته خود او، در اصفهان بیش تر به فلسفه اشتغال داشته و فلسفه نیز تدریس می کرده است. بزرگ ترین استاد او در فقه، سید علی طباطبایی(متوفای 1231ق) در کربلا بوده است.[2]
ملا محمد تقی، در حدود سال های 1220 ق، به ایران بازگشت و در تهران ساکن شد و به تدریس و افتا و اقامه نماز جماعت و تصدی امور دینی پرداخت. به دلیل حسن تقریر و بیان شیوا و حل مسائل مشکل و موشکافی در مباحث علمی، حوزه درس او رونق یافت؛ ولی پس از چندی، دیگر بار به عتبات بازگشت. این اقدام بر اثر برخی اعتراضات به فتحعلی شاه قاجار بود.[3]
محمد تقی بعد از بازگشت به عتبات، بار دیگر به حوزه درس استاد خود، طباطبایی پیوست و پس از چندی به توصیه استاد، شخصا تدریس را آغاز کرد و مسجدی نیز در این شهر ساخت و به امامت جماعت و وعظ در آن پرداخت.
این مسجد به «مسجد برغانی» شهرت داشت که پس از شهادت او به نام «مسجد شهید ثالث» معروف شد. در این دوره تحصیل، به گرفتن گواهی اجتهاد از سید علی طباطبایی و فرزند او، سید محمد مجاهد(متوفای 1242ق) و شیخ جعفر نجفی(متوفای 1228ق)، صاحب کتاب کشف الغطاء موفق شد. حضور او در جنگ دوم ایران و روس (1241-1243ق) همراه با سید محمد مجاهد و دیگر علما، گرایش او را به تلاش های اجتماعی، در کنار سایر فرایض دینی و مداومت در عبادت شبانه، نشان می دهد. از میان شاگردان او، میرزا محمد تنکابنی، مولف قصص العلماء و سید ابراهیم موسوی قزوینی قابل ذکرند.[4]
برخورد تاریخی و قاطع با جریان شیخیه و بابیگری
در عصر شهید ثالث، جنبشهای فکری و جریانات انحرافی متعددی با حمایت استعماردر حال شکلگیری و گسترش بود. عمدهترین مکاتب انحرافی و مذاهب استعماری عصر وی، عبارت بودند از:
- وهابیت، که توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵-۱۲۰۶ق) تأسیس شد؛
- شیخیه، که توسط شیخ احمد احسائی (۱۱۶۶-۱۲۴۱ق) تأسیس شد.
- بابیه، که توسط علی محمد شیرازی (۱۲۳۵-۱۲۶6ق) تأسیس شد.
شهرت عمده ملا محمد تقی، برخورد تاریخی و قاطع وی با جریان شیخیه و بابیگری است؛ که در ایام اقامتش در قزوین روی داده است. این ماجرا از حوادث مهم تاریخ ایران و شیعه در عصر قاجار محسوب می شود
شیخ احمد احسایی که موسس فرقه شیخیه می باشد، در اواخر عمرش به قزوین آمد و در خانه ملا عبدالوهاب قزوینی میهمان شد و در مدت اقامتش در این شهر، به تدریس و ترویج آرای خود پرداخت و به اقامه نماز جماعت مشغول شد.[5] حضور پرنفوذ احسائی و اشاعه عقاید انحرافی وی، موجب نگرانی اصولیان و متشرعان شده بود؛ از این رو، صدها نامه از مراکز علمی شیعه به بیت شهید ثالث و برادرش، شیخ محمدصالح برغانی سرازیر میشد که حاکی از سؤال و دادخواهی بود. ملا محمدتقی که خطر را جدی احساس کرد، وارد صحنه پیکار شد. او بهترین راه را تشکیل جلسه مناظره دانست و لذا از احسائی برای مناظره علمی دعوت به عمل آورد. احسائی هم درخواست وی را اجابت کرد.[6]
روزی که شیخ احمد، همراه عدهای از پیروانش، به خانه مجتهد برغانی آمد، وی در حضور علمای فریقین، درباره عقاید وی سؤالاتی مطرح و در این مناظره و مباحثه طولانی، شهید ثالث اشکالات فراوانی بر عقاید احسائی وارد کرد و بر پاسخهای سست وی، خط بطلان کشید؛ به نحوی که شیخ احمد احسائی محکوم و مغلوب شد. با وجود این، مؤسس شیخیه به دیدگاه های غیرمستند و انحرافی خود پافشاری کرد. لذا مجتهد فرزانه و شجاع ـ برخلاف اهل تقیه ـ به کافر و مرتد بودن شیخیه، فتوا داد. در مدت زمان کوتاهی خبر محکومیت و تکفیر احسایی از سوی شهید ثالث در قزوین و دیگر شهرها پیچید. تأثیر حکم و فتوای شهید آن چنان سریع بود که از آن پس، جز ملا عبدالوهاب هیچ فرد دیگری پشت سر احسائی نماز نمیخواند.[7]
فتوای مجتهد برغانی، نقطه عطفی در «تاریخ شیعه» به شمار میآید؛ چون به دنبال آن، مجتهدان مشهور دیگری وارد میدان شدند و حکم شهید ثالث را تأیید و تصدیق کردند؛ از جمله آقا سید محمدمهدی، فرزند آقا سید علی «صاحب ریاض»، حاجی ملا محمدجعفر استرآبادی، آخوند ملا آقای دربندی، سید محمدحسین اصفهانی «صاحب فصول»، آقا سید ابراهیم موسوی قزوینی «صاحب ضوابط» و شیخ محمدحسن نجفی «صاحب جواهر».[8]
پیروی علما و مردم از فتوای تاریخی شهید ثالث و منزوی شدن شیخیه در ایران، عراق و سایر مراکز شیعه، حتی در زادگاه شیخ احمد احسائی؛ همگی گویای خلوص، تفقه، شجاعت و مقبولیت عمومی مجتهد برغانی است.[9]
برغانی و دوران بابیت
علی محمد شیرازی، بعد از فوت استادش، ادعای بابیت، مهدویت، نبوت و شارعیت کرد و مدعی وحی و دین جدید گردید. آخرین ادعایش نیز ربوبیت و حلول الوهیت بود.[10] فتنه «بابیه» ادامه دهنده همان مکتب شیخیه بود؛ به طوری که مورد حمایت استعمارگران قرار گرفت. برغانی با عزمی راسختر به میدان نبرد قدم نهاد و فتوای تاریخی خود را مبنی بر کفر و ارتداد این گروه، صادر کرد.[11]
شورش همه جانبه بابیان و کشتار این گروه، بدعتی ویرانگر بود؛ آن چنان که افراد ضعیف الایمان و لاابالی در دام این مذهب استعماری و شیطانی میافتادند و در تبلیغ و ترویج آن جدیت میورزیدند. یکی از اقدامات مؤثر شهید ثالث، برپایی جلسات سخنرانی بود. وی در منابر و مجالس، به افشاگری عناصر فاسد بابیه پرداخت و عقاید غیراسلامی آنان را با دلیل و برهان، باطل کرد.[12]
شیخ آقا بزرگ تهرانی(ره)، از قیام شهید ثالث چنین یاد میکند: «در عصر رهبری شهید ثالث، بابیان سر به شورش برداشتند و خون عدهای بیگناه را بر زمین ریختند. او شجاعانه قیام کرد و به نبرد پرداخت و قهرمانانه با دشمنان دین مبارزه کرد و بر کفر و نجاست آنان فتوا داد. گمراهی آنان را برای مردم روشن و تمام آرزوهای آنان را نقش بر آب کرد...». تنکابنی در این خصوص مینویسد: «در سال آخر، به دلیل شیوع مذهب باب، آن جناب غالباً بر بالای منبر به وعظ مردم اشتغال داشت و آنان را از نیت سوء و انحرافی علی محمد باب و پیروانش هشدار میداد و در سخنرانیهای خود، این گروه را تکفیر میکرد».[13]
شهادت
علامه سید محسن امین(ره) در اعیان الشیعه درباره کیفیت به شهادت رسیدن ایشان می فرماید: قتل او توسط بابیه و با طرح و نقشه قرة العین در مسجدش انجام گرفت [14]و در حالی که او در حال سجده بود، به او هشت ضربه وارد آوردند. او دو روز باقی ماند و سپس در سال ۱۲۶۳ یا ۱۲۶۴ ق به رحمت خدا رفت و چون در راه دفاع از عقاید دینی کشته گردید به «شهید ثالث» شهرت یافت.
پانویس
- ↑آقا بزرگ تهرانی ، الذریعة، جزء 2، قسم1، ص226.
- ↑غلامعلی حداد عادل، دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص116.
- ↑غلامعلی حداد عادل، دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص116.
- ↑غلامعلی حداد عادل، دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص 117.
- ↑مهدی رضوی هندی، تذکره العلما، ص ۴۶ و محمد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلماء، ص ۴۲.
- ↑محمد جلال توکلی، مختصری از آثار و زندگانی ملا محمدتقی برغانی شهید ثالث، مجله محدث نو، مهر و آبان ۱۳۸۷، پیش شماره ۱ صفحه ۱۳.
- ↑محمد بن سلیمان تنکابنی، تذکره العلما، ص ۳۴۶ و ۴۷ و محمدبن سلیمان تنکابنی، قصص العلما، ص ۳۸ و ۴۲ـ۴۴.
- ↑جمعی از پژوهشگران، کتابخانه دیجیتال دانشنامه اسلامی، موسسه اهل البیت،
- ↑عبدالرفیع حقیقت، تاریخ جنبشهای مذهبی در ایران، ج ۴، ص ۱۶۰۸.
- ↑ر.ک: خاتمیت پیامبر اسلام و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، یحیی نوری.
- ↑ر.ک: شهیدان راه فضیلت، عبدالحسین امینی، ص ۴۷۷.
- ↑ر.ک: عبدالحسین امینی، شهیدان راه فضیلت، ص ۴۷۷؛ آقا بزرگ تهرانی، الکرام البرره، ج ۱، ص ۲۲۷؛ مجله حوزه، شماره ۵۶ و ۵۷، ص ۳۹۲ و ۳۹۳؛ م. جرفادقانی، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، ص ۲۴۶؛ . محمد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلما، ص ۵۸ـ۶۶ و معارف الرجال، ج ۲، ص ۲۰۷.
- ↑محمد بن سلیمان تنکابنی، قصص العلماء، ص56-57.
- ↑قرة العین، نقشه قتل مرحوم محمد تقی برغانی را کشید و قبل از اجرای آن به دست "میرزا صالح قرتیه"، جمعی از افراد عرب را که به همراهی او ( قرة العین ) تا قزوین آمده بودند، به اصرار از قزوین خارج کرد و حتی در جواب یکی از آن ها که گفت: چرا شیخ صالح و ملا ابراهیم و دیگران نمی آیند؟ گفت: « آنان برای کار مهمی مانده اند و به زودی در این شهر غوغائی خواهد شد و من نمی خواهم که شما در این شهر تا آن هنگام مانده باشید ». ( فتنه باب، ص174، کشف الغطاء، ص106، ظهور الحق، ص 324، کواکب الدریة، ج1، ص120).حدود دو هفته پس از خروج عرب ها از قزوین، و بنا به تصریح کتاب "تلخیص نبیل زرندی"، میرزا صالح با عده ای دیگر از بابیه، در سپیده دم، از روزهای سال 1264ش، در حالی که ملا محمد تقی برغانی در محراب مسجد مشغول نماز و نیاز بود، قداره کش، به سوی او حمله کرد و به بدترین وضعی، پیر مرد عابد را به کشتن دادند (پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیة الله العضمی مکارم شیرازی).
منابع
- امینی،عبدالحسین ، شهیدان راه فضیلت، تهران، روزبه، 1363.
- احمدی، محمدابراهیم، گلشن ابرار، قم، معروف، 1381ش.
- تنکابنی،محمدبن سلیمان قصص العلماء، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه (بی تا).
- توکلی، محمد جلال ، مختصری از آثار و زندگانی ملا محمدتقی برغانی شهید ثالث، مجله محدث نو، مهر و آبان ۱۳۸۷، پیش شماره ۱ صفحه ۱۳، در دسترس در پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بازیابی: ۱ اسفند ماه ۱۳۹۲.
- جرفادقانی،م ، علمای بزرگ شیعه از کلینی تا خمینی، تهران، بنیاد معارف اسلامی، 1364.
- حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دایرة المعارف اسلامی، 1386ش.
- حقیقت، عبدالرفیع، تاریخ جنبشهای مذهبی در ایران، تهران، کومش، 1375ش.
- مدرس یزدی، محمد علی، ریحانه الادب، قم، خیام، 1369ش.
- مهدی پور، علی اکبر، اجساد جاویدان، قم، رسالت، ش1393.
- نوری، یحیی، خاتمیت پیامبر اسلام(ص)و ابطال تحلیلی بابیگری، بهائیگری، قادیانیگری، تهران، نوید نور، 1385ش.